گنجور

 
کمال خجندی

من دل خسته به درد تو دوا یافته ام

رنج ها دیده و امروز شفا یافته ام

مرده با درد تو و زندهٔ جاوید شده

شده در عشق تو فانی و بقا یافته ام

کرده اند اهل نظر خاک درم سرمه چشم

من خاکی نظر لطف تو تا بافته ام

رفته ام بر اثر باد به بویت همه عمر

خاک کوی تو نه از باد هوا یافته ام

دولت آن نیست که بابم دو جهان زیر نگین

دولت آنسته و سعادت که ترا بافته ام

زاهدان بر سر سجاده گرت یافته اند

من میخواره ترا در همه جا یافته ام

شکر ایزد که ازین در به دعاهای کمال

هرچه دل خواسته بود آن همه را بافته ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode