گفت یار از غیرِ ما پوشان نظر گفتم: به چشم!
وآنگهی دزدیده در ما مینگر گفتم: به چشم!
گفت: اگر یابی نشان پای ما بر خاک راه
برفشان آنجا به دامنها گهر گفتم: به چشم!
گفت: اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
هم به مژگانت بروب آن خاکِ در گفتم: به چشم!
گفت: اگر سر در بیابان غمم خواهی نهاد
تشنگان را مژدهای از ما ببر گفتم: به چشم!
گفت: اگر گردد لبت خشک از دم سوزان آه
باز میسازش چو شمع از گریه تر گفتم: به چشم!
گفت: اگر گردی شبی از روی چون ماهم جدا
تا سحرگاهان ستاره میشمر گفتم: به چشم!
گفت: اگر داری خیال دُرِّ وصل ما کمال
قعر این دریا بپیما سربهسر گفتم: به چشم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت راهم را بروب آن سیمبر گفتم به چشم
گفت دیگر ره بزن آبش دگر گفتم به چشم
گفت اگر روزی ز زلف دور ماندی و جدا
گریه میکن ز اول شب تا سحر گفتم به چشم
گفت اگر بر یاد لعلم باده گلگون خوری
[...]
یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به چشم!
گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: به چشم!
گفت: یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم: به چشم!
وانگهی دزدیده در ما مینگر، گفتم: به چشم!
گفت: با ما دوستی میکن به دل، گفتم: به جان!
[...]
گفت دلبر بر من از حسرت نگر گفتم بهچشم
غیر من بر دیگری منگر دگر گفتم بهچشم
گفت اگر داری سر وصلم در این محنتسرا
بایدت کرد از جهان قطع نظر گفتم بهچشم
گفت دور از ماه رخسارم نباید بازداشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.