گر گذاری که با تو در نگویم
خاک پایت به چشم ها بخریم
تا ببوسیم آستان ترا
حلقه حلقه نشسته گرد دریم
گر غرامت ستانی از انصاف
سر و دیده نهاده در نظریم
گفته بک شیم ببر سوی خویش
ما از آن کوی جان چگونه بریم
اختری چون تو گر به ما گذرد
به بلندی از آسمان گذریم
کیشت از تیر شد تهی دل پر
پر دلی بین که جمله را سپریم
گرچه آتش زدی به جان کمال
در محبت هنوز نیزه تریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز تا می خوریم و غم نخوریم
وانده روز نامده نبریم
تا توانیم کرد با همه کس
رادمردی و مردمی سپریم
قصد آزار دوستان نکنیم
[...]
ما دل دوستان به جان بخریم
ور جهان دشمن است غم نخوریم
گر به شمشیر میزند معشوق
گو بزن جان من که ما سپریم
آن که صبر از جمال او نبود
[...]
همچو اول از او عطا ببریم
بیلب و کام قندهاش خوریم
به که نام مثال خود نبریم
وز خیال و مثال درگذریم
گر چه جای غمست، غم نخوریم
دست بر هم زنیم و در گذریم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.