گنجور

 
کمال خجندی

عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم

نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم

پیش دو دیده قدر من بین که میان مردمان

غیر خیال روی نو کی ننهد مقابلم

نیست عذاب خواندهای نامزد بهشتیان

از نظرم مران چو شد خاک در تو منزلم

درد دلم طبیب گو زود مکن معالجت

پرسش دیر دیر تو به ز شفای عاجلم

دل ز رقیب میکند فکر به من چو بگذری

حیف که بگذرد چنین عمر به فکر باطلم

بر سر خاک هر کسی لاله برویه از هوا

من چو روم درین هوس ناله برآمده از گلم

گفت کمال عافیت در سر زلف ما رسی

هم برسم بشست چون عمر گذشت از چلم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode