گنجور

 
کمال خجندی

دل گرفت از بتان به رویم

راست گویم دروغ میگویم

مستم از بوی عنبرین مویان

نیست هشیار بک سر مویم

میکنم زآن لب و دهان پرسش

عاشقم نقل و باده میجویم

نام آن لب چو میبرم به زبان

لب به آب حیات میشویم

شادی وقت من که در همه عمر

باغم روی و محنت اویم

باد اگر خاک من برد هرسو

نکشد مهر دل جز آن سویم

آبرو بایدت بگوی کمال

بتفاخر که خاک آن کویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

ای جوانی تو را کجا جویم

با که گویم غم تو گر گویم

یاسمین تو تا سمن گشته ست

سمن و یاسمین نمی بویم

نزد خوبان سیاه روی شوم

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

فخر دین ، اعتقاد من دانی

که همیشه هوای تو جویم

دورم از مجلست و لیک مقیم

در مجالس دعای تو گویم

سال و مه ورد مدح تو خوانم

[...]

ظهیر فاریابی

بعد ازین رخ به خون همی شویم

زار می گریم و همی گویم:

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه