دل گرفت از بتان به رویم
راست گویم دروغ میگویم
مستم از بوی عنبرین مویان
نیست هشیار بک سر مویم
میکنم زآن لب و دهان پرسش
عاشقم نقل و باده میجویم
نام آن لب چو میبرم به زبان
لب به آب حیات میشویم
شادی وقت من که در همه عمر
باغم روی و محنت اویم
باد اگر خاک من برد هرسو
نکشد مهر دل جز آن سویم
آبرو بایدت بگوی کمال
بتفاخر که خاک آن کویم