گنجور

 
کمال خجندی

بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم

که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم

چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم

کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم

مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین

چو می رسم به دهان تو می شود سخنم گم

بیار جام خمار اشکنی به جان تو ساقی

که سرگرانم و سوگمد میخورم برخم

به پای بوس تو زآن دم که یافتیم بشارت

لب امید فراهم نمی شود ز تبسم

در آب دیده فرو رفته ام چو مردم آبی

نکرد دیده من بر من غریب ترحم

شنیدم که تو گفتی بد است حال فلانی

ترا که گفت که بگشا زبان به غیبت مردم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فلکی شروانی

سپهر مجد و معالی محیط نقطه عالم

جهان جود و عوالی چراغ دوده آدم

خدیو کشور پنجم یگانه گوهر انجم

جم دوم کی اعظم خدایگان معظم

زحل محل و فلک عز، قدر مراد و قضا کین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فلکی شروانی
امامی هروی

بر اوج گنبد گردون ز موج لجه ی عالم

چو جرم زهره و تیر است و عین کوثر و زمزم

فروغ ساغر پهبا ز بزم داور گیبتی

شعاع جوهر جنجر ز، رزم خسرو اعظم

سپهر آخر شاهان جهان کشور شاهی

[...]

ابن یمین

که برد رونق کان و که داد خجلت قلزم

بجز طغایتمور خان جم دوم بتعظم

شهی که پای بر اورنگ خسروی چو رسیدش

سپهر افسر منت نهاد بر سر مردم

زفرط حکمت و رفعت چو آصف است و سلیمان

[...]

خواجوی کرمانی

رسید موکب کوکب مثال خسرو اعظم

پناه ملک سلیمان خدیو اعدل اکرم

سپهر مهر معالی مه سپهر معانی

فروغ دیده ی دولت چراغ دوده ی آدم

جمال دولت و دین نیکپی تهمتن ثانی

[...]

کمال خجندی

چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم

یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم

شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی

را که گفت که بگشا دهن به غیبت مردم

شبی که با تو نشیئم کدام بخت و سعادت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه