بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم
که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم
چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم
کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم
مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین
چو می رسم به دهان تو می شود سخنم گم
بیار جام خمار اشکنی به جان تو ساقی
که سرگرانم و سوگمد میخورم برخم
به پای بوس تو زآن دم که یافتیم بشارت
لب امید فراهم نمی شود ز تبسم
در آب دیده فرو رفته ام چو مردم آبی
نکرد دیده من بر من غریب ترحم
شنیدم که تو گفتی بد است حال فلانی
ترا که گفت که بگشا زبان به غیبت مردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به عشق و زیبایی دارد، با ابراز احساسات عمیق شاعر نسبت به محبوبش. شاعر از درد و غم ناشی از جدایی صحبت میکند و به نعمتهای عشق و زیبایی میپردازد. او به دست آوردن احساسات شیرین و دلنشین در کلامش اشاره میکند و رازهای عشق را بازگو میکند. در نهایت، شاعر از بیرحمی و غیبت دیگران نسبت به حال و احوال او ابراز نگرانی میکند و به دنبال صفای عشق و محبت است.
هوش مصنوعی: از من با لطافت رفتار کن، ای کسی که با نگاهت دلها را میشکنی، چون من به لطافت و ظرافت عادت کردهام، نه به ناز و خوشگذرانی.
هوش مصنوعی: زمانی که از دردها و رنجهایم به کعبه پناه بردم و در آنجا نشستم، ناگهان صدای کبوتر حرم را شنیدم که در حال جیکجیک کردن بود.
هوش مصنوعی: وقتی از عالم غیب حرفهای شیرین و دلنشینی به من میرسد، وقتی به تو نزدیک میشوم و میخواهم آنها را بگویم، کلامم در گویم گم میشود.
هوش مصنوعی: به من پیمانهای پر از شراب بیاور، ای ساقی، چون به خاطر تو دلم شاد نیست و غمگینم؛ میخورم و سرخوشی را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: از لحظهای که بشارت لب امید را یافتیم و به پای بوس تو آمدیم، دیگر نمیتوانیم از خوشحالی و لبخند فاصله بگیریم.
هوش مصنوعی: من در اشک خود غرق شدهام، مثل آبی که در آن غوطهور باشد. با این حال، چشمانم هیچ رحمی بر حال غریب من ندارند.
هوش مصنوعی: شنیدم که تو گفتی حال کسی بد است و این که کسی به تو گفته زبانت را به غیبت مردم باز نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهر مجد و معالی محیط نقطه عالم
جهان جود و عوالی چراغ دوده آدم
خدیو کشور پنجم یگانه گوهر انجم
جم دوم کی اعظم خدایگان معظم
زحل محل و فلک عز، قدر مراد و قضا کین
[...]
بر اوج گنبد گردون ز موج لجه ی عالم
چو جرم زهره و تیر است و عین کوثر و زمزم
فروغ ساغر پهبا ز بزم داور گیبتی
شعاع جوهر جنجر ز، رزم خسرو اعظم
سپهر آخر شاهان جهان کشور شاهی
[...]
که برد رونق کان و که داد خجلت قلزم
بجز طغایتمور خان جم دوم بتعظم
شهی که پای بر اورنگ خسروی چو رسیدش
سپهر افسر منت نهاد بر سر مردم
زفرط حکمت و رفعت چو آصف است و سلیمان
[...]
رسید موکب کوکب مثال خسرو اعظم
پناه ملک سلیمان خدیو اعدل اکرم
سپهر مهر معالی مه سپهر معانی
فروغ دیده ی دولت چراغ دوده ی آدم
جمال دولت و دین نیکپی تهمتن ثانی
[...]
چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم
یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم
شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی
را که گفت که بگشا دهن به غیبت مردم
شبی که با تو نشیئم کدام بخت و سعادت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.