چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم
یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم
شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی
را که گفت که بگشا دهن به غیبت مردم
شبی که با تو نشیئم کدام بخت و سعادت
دمی که با تو بر آرم کدام ناز و تنعم
اگر به صدر چمن میگذشت سرو به بالا
به عهد قد تو دیگر نداشت حد تقدم
بر آستان تو زاندم که بافتیم بشارت
لب امید فراهم نمی شود ز تبسم
شب فراق مپرسید از کمال حکایت
چو گل برفت نیاید ز عندلیب تکلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با ناز و غمزه محبوبش سخن میگوید و احساس خستگی و اندوه را از زندگی بیان میکند. او به درد و غم دیگران اشاره میکند و میگوید که اگرچه محبوبش در نظر مردم زیباست، ولی او تنها به غم دیگران فکر میکند. شاعر به شبهای خوش با محبوبش و خوشبختیهایی که با او احساس کرده، اشاره میکند و میگوید که حتی اگر سرو از زیبایی در چمن عبور کند، در مقابل زیبایی محبوبش بیمعناست. او در انتظار لبخند محبوب است و میداند که شب فراق، هیچگاه از یادها نخواهد رفت. در نهایت، او از حکایت عشق و فراق سخن میگوید که مانند پرندهای گمشده، دیگر نمیتواند حرف بزند.
هوش مصنوعی: ای جان، چه خستهام میکنی با نگاههای دلربای خودت! فقط کافیست نگاهی به چشمهای گریان غمدیدگان بیندازی تا ببینی چقدر دلشکستهاند.
هوش مصنوعی: شنیدهام که تو گفتی حال فلامی بد است، چرا که او گفت باید به غیبت مردم بپردازیم.
هوش مصنوعی: شبی که با تو بگذرانم، چه بخت و سعادت بزرگی است، و لحظهای که در کنار تو باشم، چه ناز و خوشی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: اگر سرو بلند و زیبا از وسط گلستان عبور کند، معنای بلندی و زیبایی تو دیگر هیچگونه برتری و حدی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من به درگاه تو ایستادهام، زیرا بافتیم که خبر خوش امید را نمیتوان به راحتی فراهم کرد و فقط با تبسم امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: در شب جدایی، از کیفیت و زیبایی آن نپرسید، زیرا وقتی که گل میرود، دیگر بلبل هم سخنی نمیگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهر مجد و معالی محیط نقطه عالم
جهان جود و عوالی چراغ دوده آدم
خدیو کشور پنجم یگانه گوهر انجم
جم دوم کی اعظم خدایگان معظم
زحل محل و فلک عز، قدر مراد و قضا کین
[...]
بر اوج گنبد گردون ز موج لجه ی عالم
چو جرم زهره و تیر است و عین کوثر و زمزم
فروغ ساغر پهبا ز بزم داور گیبتی
شعاع جوهر جنجر ز، رزم خسرو اعظم
سپهر آخر شاهان جهان کشور شاهی
[...]
که برد رونق کان و که داد خجلت قلزم
بجز طغایتمور خان جم دوم بتعظم
شهی که پای بر اورنگ خسروی چو رسیدش
سپهر افسر منت نهاد بر سر مردم
زفرط حکمت و رفعت چو آصف است و سلیمان
[...]
رسید موکب کوکب مثال خسرو اعظم
پناه ملک سلیمان خدیو اعدل اکرم
سپهر مهر معالی مه سپهر معانی
فروغ دیده ی دولت چراغ دوده ی آدم
جمال دولت و دین نیکپی تهمتن ثانی
[...]
بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم
که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم
چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم
کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم
مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.