گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

ای بخت بارینی که به باران رسانیم

در تنگنای زرنشان وارهانیم

من مرده‌ام نه زنده بدین حال کس مباد

حقا خجالت ازین زندگانیم

نه پرسش نه طال بقایی به نامه‌ای

این چشم‌داشت نیست ز باران جانیم

خون می‌خورم به جای می این است عشرتم

جانم به لب رسد ازین کامرانیم

با صد دریغ جان به جوانی دهم به باد

گر زآنکه رحمتی نکنی بر جوانیم

ای باد رنجه کن قدمی در حریم شاه

آنگه به عرض او برسان ناتوانیم

پایم به دست نیست و لیکن به سر دوم

چون خامه باز گر به خط خویش خوانیم

صدق کمال ساده درون و کمال صدق

چون خامه باز گر به خط خویش خوانیم