گنجور

 
کمال خجندی

کجا کنند به تیغ از تو عاشقان اعراض

ز شمع باری پروانه کی برد مقراض

بیا که بر تو کم عرض سوز و در نهان

که از طبیب نپوشند خستگان امراض

به لعل و در نکند نسبت آن لب و دندان

که لطف جواهر شناسد از اعراض

دل کدام ریاضت بود قوی تر از آن

تو مستعد نظر شو کمال و قابل فیض

سواد چشم من از گریه شد تر و ابتر

کنون محرر اشکم همی برد به بیاض

چو بوی دوست شنیدیم و کوی او دیدیم

دگر هوای ریاحین چرا کنیم و ریاض

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

رضی ملت و دین ایکه با افاضت تو

برسم طعنه توان گفت ابر را فیاض

توئیکه لازم ذاتی بود جواهر را

بعهد بخشش عامت زوال چون اعراض

ز همت تو که قانون جود اساس نهاد

[...]

ابن حسام خوسفی

به وقت فصل بهار از چمن مکن اعراض

جهان ز لاله و گل بین به رنگ و بوی ریاض

میان حوضهٔ چشمم ز خون برست گیاه

چنانکه لالهٔ سیراب بر کنار حیاض

شمامه ی سر زلفت که شام رعناییست

[...]

صوفی محمد هروی

ز جور مطبخیان کی ز نان کنم اعراض

که مهر نان نتواند برید، صد مقراض

دلم به گوشه مطبخ چنان گرفته است قرار

که فارغ است ز جنت درین زمان ریاض

چو یافتم ته نان، نانخورش طلب کردم

[...]

جامی

چو عرض توبه کند بر تو زاهد مرتاض

به قول پیر مغان واجب است ازو اعراض

تمام فیض بود باده خاصه از کف یار

مدام فیض رسان باد آن کف فیاض

ز جوهر می و کیفیتش وقوف نیافت

[...]

نظیری نیشابوری

نه خانقاه نشین می شویم و نی مرتاض

که می فروش کریم است و جام می فیاض

جز این ادیب نگوید به ما که چون طفلان

روان کنید سواد و سیه کنید بیاض

درازی شب ما گو به هر دم افزون شو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه