کجا کنند به تیغ از تو عاشقان اعراض
ز شمع باری پروانه کی برد مقراض
بیا که بر تو کم عرض سوز و در نهان
که از طبیب نپوشند خستگان امراض
به لعل و در نکند نسبت آن لب و دندان
که لطف جواهر شناسد از اعراض
دل کدام ریاضت بود قوی تر از آن
تو مستعد نظر شو کمال و قابل فیض
سواد چشم من از گریه شد تر و ابتر
کنون محرر اشکم همی برد به بیاض
چو بوی دوست شنیدیم و کوی او دیدیم
دگر هوای ریاحین چرا کنیم و ریاض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وابستگی شدید به معشوق است. شاعر با استفاده از نمادهایی چون شمع و پروانه به تلاش عاشقانه و خطرات آن اشاره میکند. او به مخاطب میگوید که عشق واقعی غیرقابل انکار و فراموشنشدنی است و هیچ چیز نمیتواند از این احساس کاسته شود. همچنین به بیان مشکلات و دردهایی که در این راه وجود دارد میپردازد و در عین حال به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند. در نهایت، شاعر از اینکه به سمت معشوق رفته و با او ارتباط برقرار کرده، احساس رضایت میکند و به زیباییهای عشق و دوستی میپردازد.
هوش مصنوعی: عاشقان چگونه میتوانند از تو دور شوند، همانطور که پروانه نمیتواند از شمع فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: بیایید که در پنهان از درد و رنج خود سخن بگوییم، زیرا بیماران نمیتوانند از طبیب و مشکلاتشان چیزی پنهان کنند.
هوش مصنوعی: لب و دندان او به اندازهای زیبا و باارزش هستند که نیازی به شناختن جواهرات نیست؛ این زیبایی به وضوح خود را نشان میدهد و به تنهایی توجه را جلب میکند.
هوش مصنوعی: دل چه ریاضتی میتواند قویتر از دل تو باشد؟ تو که برای دریافت نگاه و فیض کمال آمادگی داری.
هوش مصنوعی: سیاهی چشم من از گریه زیاد خیس و خراب شده، اکنون نویسنده اشکم، در حال نوشتن، به سفیدی میرود.
هوش مصنوعی: وقتی عطر و بوی دوست را استشمام کردیم و دیدار کوی او را تجربه کردیم، دیگر چرا به دنبال گلها و باغها باشیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رضی ملت و دین ایکه با افاضت تو
برسم طعنه توان گفت ابر را فیاض
توئیکه لازم ذاتی بود جواهر را
بعهد بخشش عامت زوال چون اعراض
ز همت تو که قانون جود اساس نهاد
[...]
به وقت فصل بهار از چمن مکن اعراض
جهان ز لاله و گل بین به رنگ و بوی ریاض
میان حوضهٔ چشمم ز خون برست گیاه
چنانکه لالهٔ سیراب بر کنار حیاض
شمامه ی سر زلفت که شام رعناییست
[...]
ز جور مطبخیان کی ز نان کنم اعراض
که مهر نان نتواند برید، صد مقراض
دلم به گوشه مطبخ چنان گرفته است قرار
که فارغ است ز جنت درین زمان ریاض
چو یافتم ته نان، نانخورش طلب کردم
[...]
چو عرض توبه کند بر تو زاهد مرتاض
به قول پیر مغان واجب است ازو اعراض
تمام فیض بود باده خاصه از کف یار
مدام فیض رسان باد آن کف فیاض
ز جوهر می و کیفیتش وقوف نیافت
[...]
نه خانقاه نشین می شویم و نی مرتاض
که می فروش کریم است و جام می فیاض
جز این ادیب نگوید به ما که چون طفلان
روان کنید سواد و سیه کنید بیاض
درازی شب ما گو به هر دم افزون شو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.