به وقت فصل بهار از چمن مکن اعراض
جهان ز لاله و گل بین به رنگ و بوی ریاض
میان حوضهٔ چشمم ز خون برست گیاه
چنانکه لالهٔ سیراب بر کنار حیاض
شمامه ی سر زلفت که شام رعناییست
چو باد صبح فرح بخش و دافع الاَمراض
ز هر خیال و تصور که غیر دوست بود
ضمیر صافی ابن حسام شد مرتاض
مرا ز کعبه و بتخانه کوی اوست غرض
همین وسیله تمامم ز جملگی اعراض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها به زیباییهای فصل بهار اشاره میکند و از گلها و رنگهای شاداب آن به وجد میآید. او چشمانش را مانند یک حوضهای پر از گیاهان زیبا توصیف میکند که به خون و زیبایی آغشته شده است. همچنین به جذابیت و خوشبویی موهای معشوقش میپردازد و تأثیر مثبت آن را بر او میستاید. او به این نتیجه میرسد که هر خیالی جز محبت معشوقش باید از ذهنش دور شود و تنها هدفش در زندگی نزدیک شدن به محبوب و معشوقهاش است. به طور کلی، تمجید از زیبایی بهار و محبت معشوق در این اشعار مشهود است.
هوش مصنوعی: در فصل بهار از چمن دوری نکن و به زیبایی لاله و گل توجه کن که رنگ و عطر باغها را زنده کرده است.
هوش مصنوعی: در وسط چشمانم، از اشکهایی که ریخته شده، گیاهی روییده مانند لالهای که از آب سیراب شده در کنار آبگیر.
هوش مصنوعی: عطر و بوی زیبا و خوشایند موهای تو مانند شب دلاویزی است که مثل نسیم صبح، شادیبخش و درمانکننده بیماریهاست.
هوش مصنوعی: هر فکر و تصوری که غیر از عشق و دوستی باشد، ذهن پاک ابن حسام را به سوی خود مشغول نمیکند و او از این امور فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به معشوق، به کعبه و بتخانه نگاه نمیکنم؛ هدف من فقط رسیدن به اوست و به همین خاطر از هر چیز دیگر بینیازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رضی ملت و دین ایکه با افاضت تو
برسم طعنه توان گفت ابر را فیاض
توئیکه لازم ذاتی بود جواهر را
بعهد بخشش عامت زوال چون اعراض
ز همت تو که قانون جود اساس نهاد
[...]
کجا کنند به تیغ از تو عاشقان اعراض
ز شمع باری پروانه کی برد مقراض
بیا که بر تو کم عرض سوز و در نهان
که از طبیب نپوشند خستگان امراض
به لعل و در نکند نسبت آن لب و دندان
[...]
ز جور مطبخیان کی ز نان کنم اعراض
که مهر نان نتواند برید، صد مقراض
دلم به گوشه مطبخ چنان گرفته است قرار
که فارغ است ز جنت درین زمان ریاض
چو یافتم ته نان، نانخورش طلب کردم
[...]
چو عرض توبه کند بر تو زاهد مرتاض
به قول پیر مغان واجب است ازو اعراض
تمام فیض بود باده خاصه از کف یار
مدام فیض رسان باد آن کف فیاض
ز جوهر می و کیفیتش وقوف نیافت
[...]
نه خانقاه نشین می شویم و نی مرتاض
که می فروش کریم است و جام می فیاض
جز این ادیب نگوید به ما که چون طفلان
روان کنید سواد و سیه کنید بیاض
درازی شب ما گو به هر دم افزون شو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.