شمارهٔ ۶۳۷
کسی که دل طرف زلف یار میکشدش
اگر فکند در آن حلقه دست می رسدش
رخ تو سوخت به خط جان و دودها برخاست
دگر ز خال معنبر چه داغ مینهدش
کمند موی تو افتاده در قفا چه نکوست
چو نیک بود کسی در قفا نگفت بدش
تو صیدگبر و رها کن به دیگری که کشد
که زنده تر شود ار می کشی به دست خودش
دهان تنگ شکرخند او چنان کردند
پر از شکر که ز لب ها نبات می دمش
به پای سر عاشق آنچنان که فتاد
ز پا چگونه نیفتد که بخت زد لگدش
دل کمال بنازو کرشمه بستد و گفت
که باز با تو دهم لیک دل نمی دهش
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...