گر زلف دراز فکنی از طرف بناگوش
بسیار سر افتد به قدم های تو از دوش
هر گاه که به وصغ دو رخ خوب تو افتم
دارم چو سر زلف تو از هر طرفی گوش
نتوان با زبان با تو غمی گفت چو خامه
از دست تو بر خویش همی پیچم و خاموش
چندانکه بگویی نروم از سر کویش
گر زانکه روم از سخن او روم از هوش
ای عاشق خام از لب او نوش نه از جام
باری ز منی نوش که باشد همگی نوش
چون فاتحه بر خوان وصال آن لب شیرین
هرگز چو نمی خواند مرا کرد فراموش
می نوش کمال این می و می پوش ز زاهد
بر رغم مخالف به خوشی می خور و می نوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی است. شاعر به زیبایی معشوق و جذابیتهای او اشاره میکند و ابراز میکند که چگونه حضور او در زندگیاش تاثیر عمیقی دارد. او به مشکلات بیان احساساتش با زبان اشاره کرده و میگوید که حتی در خاموشی و سکوت نیز تحت تاثیر معشوق است. شاعر از شراب عشق صحبت میکند و میگوید که این عشق حقیقی است و باید از آن لذت برد، حتی اگر با مخالفتهایی مواجه شود. در نهایت، بر لزوم استفاده از فرصتهای عاشقانه و شادی در زندگی تاکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر موهای بلندت را از کنار گوشت بیندازی، سرهای زیادی به پای تو خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: هر بار که به چهره زیبا و معصوم تو نگاه میکنم، حس میکنم که مانند زلفت، از هر سو درگیر زیبایی و جاذبهات شدم.
هوش مصنوعی: توانایی بیان غم و درد خود را با تو ندارم، زیرا نمیتوانم به درستی احساساتم را به زبان بیاورم. قلم در دستان تو پیچیده شده و من همچنان خاموش و بیصدا هستم.
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که بگویی من از کنار کوی تو نمیروم، اگر از آنجا بروم، به خاطر کلامش دچار گیجی و بیهوشی میشوم.
هوش مصنوعی: ای عاشق بیتجربه، از لب معشوق خود بنوش، نه از جامی دیگر. چرا که آنچه من میدهم، همهاش شادابی و لذت است.
هوش مصنوعی: وقتی که به لب شیرین و دلنشین آن معشوق مینگرم، احساس میکنم که هیچگاه نمیتواند مانند فاتحهای بر سر سفره وصال او تلخی فراموشی را از ذهنم بزداید.
هوش مصنوعی: می نوش و از لذت این نوشیدن بهره ببر، و از ظاهر پرهیزکاران دوری کن. با وجود مخالفتها، خوشحال باش و از زندگی لذت ببر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی
تاخلق جهان را بفگندی به خلالوش
کافور تو بالوس بود، مشک تو باناک
بالوس تو کافور کنی دایم مغشوش
ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
وز عمر و جهان بهرهٔ خود کرده فراموش
هر گه که همیشه دل تو بیهش و خفته است
بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش؟
این دهر نهنگ است، فرو خواهد خوردنت
[...]
دوش آن صنم سنگدل سیم بنا گوش
آمد بر من تنگ دل و خسته و مدهوش
دو نرگس مخمور چو دو نایژه خون
دو لعل گهر پوش چو دو ناوچه نوش
ای عارض سیمینش پر از قطره سیماب
[...]
ای بس قدح درد که کردست دلم نوش
دور از لب و دندان شما بی خبران دوش
گه بوسه همی داد بر آن درد لب و چشم
گه رقص همی کرد بر آن حال دل و هوش
گه عقل همی گفت که ای طبع تو کم نال
[...]
سرمست درآمد ز درم نیمه شبی دوش
ماهی که به یک غمزه ببرد از دل ما هوش
برجستم و گفتم که به بر در کشم او را
گفتا نه کنار است و نه بوس است و نه آغوش
از ما چه خطا رفت وفای تو همین بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.