رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش
از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش
در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه
جز اشک ندیدیم که کاری رود از پیش
گرمی نگذاری که سر زلف تو گیرم
بگذار که چون زلف تو گیریم سر خویش
چندان که به گل خاطر بلیل نگرانست
دارم به جمالت نگرانی من از آن بیش
دی کردم از آن غمزه شکایت به لب او گفت
داری هوس نوش مرنج از الم نیش
تا کی کئی اندیشه آزار دل ما
ا ی مرهم جانها زدل ریش بیندیش
بر جان کمال این همه بیداد نو تا کی
شاهان نه پسندند ستم بر دل درویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی غم و اندوه ناشی از جدایی از محبوب است. شاعر از دوری محبوبش رنج میبرد و میگوید که اگر او از چشمش رفته، اما در دلش همیشه باقی است. او به گریه و اشکهایش در این روزهای هجران اشاره میکند و از محبوب میخواهد که اجازه دهد تا به زلف او دست یابد، وگرنه دچار عذاب بیشتری خواهد شد. شاعر نگران است که محبوب به او توجهی نکند و از درد و رنجش سخن میگوید. در نهایت، او به ستمهایی که بر دل درویش میشود، اشاره کرده و این ظلم را به حال بدی تعبیر میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، روزی از کنار من رفتی و حالا که رفتهای، دیگر نمیتوانم تو را ببینم. اما هرگز نمیتوانم تو را از دل خود دور کنم، چون محبتت در قلب من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در دوری تو آنقدر گریه کردیم که جز اشک چیزی ندیدیم و هیچ کاری از دستمان برنمیآید.
هوش مصنوعی: اگر اجازه ندهی که به موهای تو دست بزنم، بگذار مانند زلف تو، سر خودم را در اختیار بگیرم.
هوش مصنوعی: به اندازهای که بلیل به گل حسرت میخورد و نگران است، من نیز به زیبایی تو نگرانتر از او هستم.
هوش مصنوعی: از زیبایی و ناز چشمانش شکایت کردم، او گفت که به نوشیدنی و لذت آن تمایل داری، اما از درد و رنجی که در دل داری غافل هستی.
هوش مصنوعی: تا کی باید به فکر مشکلات و دردهای دل خود باشیم؟ ای کسی که مایه آرامش جانها هستی، به دلهای زخمی ما مدارا کن.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که این وضعیت ناپسند و ظلم در حق درویشان وجود دارد و دیگر کافی است. تا کی باید شاهان از این ستمگریها بر دل افراد بیبضاعت خوششان بیاید و این ظلم ادامه یابد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کژدم زلف تو زده بر دل من نیش
وز ضربت آن نیش دل نازک من ریش
آنجا که بود انجمن لشکر خوبان
نام تو بود اول ناز تو بیش
چون من شود آخر به غم عشق گرفتار
[...]
آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش
از ضربت آن زخم دل نازک من ریش
آنجا که بود انجمن لشگر خوبان
نام تو بود اول و پای تو بود پیش
بنگر که همی با من و با تو چکند چرخ
[...]
گه گه نظری باز مدار از من درویش
چون منعم بخشنده به در یوزه درویش
ما را دل صد پاره و لعلت نمک آلود
مشمار که تا روز اجل به شود این ریش
حسن تو فزون باد و جفای تو فزون تر
[...]
ماییم به پای تو در افکنده سر خویش
وز غایت تقصیر سرانداخته در پیش
انداخت مرا چشم کماندار تو چون تیر
زان پس که برآورد به دست خودم از کیش
ای بسته به قصد من درویش میان را
[...]
آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش
خون گشت به آزردن او جان و دل ریش
ای دل تو غم اشک روان خور نه غم جان
از آمدنی فکر کن از رقته میندیش
خواهم که ز کیش تو شوم کشته به تیری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.