آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش
خون گشت به آزردن او جان و دل ریش
ای دل تو غم اشک روان خور نه غم جان
از آمدنی فکر کن از رقته میندیش
خواهم که ز کیش تو شوم کشته به تیری
چون کیش تو دارم روم آخر به همان کیش
جان بردن از آن غمزه چه امکان که گرفتست
گیسوی توام از پس و ابروی تو از پیش
گشت سر کوی تو به سر خواستم اما
نگذاشت رقیب تو که گردم به سر خویش
گفتی تو بر آن در به مراتب کمی از خاک
این مرتبه کم نیست که هستم من از آن بیش
تا کی به کمال این همه بیم از دل سنگین
شاهان سخن سخت نگویند به درویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلمشغولی و درد عاشقانه است. شاعر از غم و اندوه ناشی از عشق سخن میگوید و اشاره دارد که در مواجهه با معشوق خود، اشک میریزد و قلبش آزرده است. او به دلدادگی عمیقش اشاره کرده و بیان میکند که حاضر است جانش را در راه عشق فدای معشوق کند. همچنین از موانع و مشکلاتی که در ارتباط با محبوبش دارد، صحبت میکند و اظهار میدارد که بعضی از نشانهها و ویژگیهای عشقش موجب نمیشود که به راحتی به آرزوهایش دست یابد. در نهایت، شاعر با ناامیدی از بیرحمی و سختیهای زندگی یاد میکند و به این نکته اشاره دارد که سلطنت سخن و دلهای سنگین نمیتواند در دنیای درویشی و عاشقانه جایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی آن چشم نازک به دل نازک زخم میزند، خون دل را به جوش میآورد و این آزار به روح و دل من آسیب میزند.
هوش مصنوعی: ای دل، به جای آنکه به غم جان بپردازی و نگران آمدن درد و اندوه باشی، بهتر است به غم اشکهایت توجه کنی و در فکر آینده نباشی. از آنچه که رفته است، غصه نخور.
هوش مصنوعی: میخواهم که به خاطر عشق و محبت تو جانم را فدای تو کنم، زیرا به اندازهای که به تو وابستهام، در نهایت به همان عشق و محبت ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: از آن نگاه معنادار تو جان میبرد، و این در حالی است که گیسوانت پشت سرم را گرفته و ابروهایت پیش روی من قرار دارند.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و عشق به تو، به دنبال گشت و گذار در کوچه و محلهات بودم، اما رقیب تو مانع شد که به آرزوها و خواستههای خود برسیم.
هوش مصنوعی: گفتی که من در اینجا، از خاک این مرتبه نیز کمتر نیستم، و در پاسخ به تو باید بگویم که من از آن بیشتر هستم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تداوم ترس و نگرانی از قدرت و عظمت شاهان باعث میشود که مردم معمولی، بهویژه درویشان، نتوانند سخنان صریح و قاطع را به آنها بگویند. به بیان دیگر، تا زمانی که این ترس وجود دارد، نمیتوان به راحتی با قدرتهای بزرگ و ستمگران صحبت کرد و انتقاد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کژدم زلف تو زده بر دل من نیش
وز ضربت آن نیش دل نازک من ریش
آنجا که بود انجمن لشکر خوبان
نام تو بود اول ناز تو بیش
چون من شود آخر به غم عشق گرفتار
[...]
آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش
از ضربت آن زخم دل نازک من ریش
آنجا که بود انجمن لشگر خوبان
نام تو بود اول و پای تو بود پیش
بنگر که همی با من و با تو چکند چرخ
[...]
گه گه نظری باز مدار از من درویش
چون منعم بخشنده به در یوزه درویش
ما را دل صد پاره و لعلت نمک آلود
مشمار که تا روز اجل به شود این ریش
حسن تو فزون باد و جفای تو فزون تر
[...]
ماییم به پای تو در افکنده سر خویش
وز غایت تقصیر سرانداخته در پیش
انداخت مرا چشم کماندار تو چون تیر
زان پس که برآورد به دست خودم از کیش
ای بسته به قصد من درویش میان را
[...]
رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش
از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش
در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه
جز اشک ندیدیم که کاری رود از پیش
گرمی نگذاری که سر زلف تو گیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.