گنجور

 
کمال خجندی

زهی کشیده کمان ابروی تو تا بن گوش

دمیده سبزة خطت به گرد چشمه نوش

رخ تو شمع شبستان عشق و ما در تاب

لب تو چشمه آب حیات و ما در جوش

کنون که شمع جمالت چراغ حسن افروخت

دگر به طرة مشکین رخ چو ماه مپوش

در آب دیده بدم غرقه دوش تا به میان

گذشت در غمت امروز آبم از سر دوش

کجاست مطرب و ساقی و جام می کاین دم

برآرد از دل مستان صلای نوشا نوش

نهادم از سر مستی عنان تقوی را

ز دست نرگس مست به دست باده فروش

اگر چه در خوشاب است گفت های کمال

ولی چه سود که هرگز نمی کنی در گوش

 
 
 
سوزنی سمرقندی

وزیر شاه بدیدار پهلوان برغوش

گرفت و داد بپیمان دوستی دل و هوش

بموسم گل و بلبل زجام و بلبله کرد

شراب گلگون از دست گلعذاران نوش

همه سعادت دستور شاه سعدالملک

[...]

حکیم نزاری

ز دست مدعیان یک زمانکی شبِ دوش

شرابکی دو سه در خدمتت نکردم نوش

به روزگار شبی دیگر اتفاق افتد

که پای بوس تو حاصل کنیم و دست آغوش

بر آتش جگرم ریز یک دم آب وصال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

دو هفتهٔ دگر از بوی باد مشک فروش

شود چو باغ بهشت این زمین دیبا پوش

درخت غنچه کند، غنچه پیرهن بدرد

به وقت صبح چو مرغان برآورند خروش

شود چو روی فلک پرستاره روی زمین

[...]

خواجوی کرمانی

چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش

چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش

منم غلام تو ور زانک از من آزادی

مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش

ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم

[...]

کمال خجندی

چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش

ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش

سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد

معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش

به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه