زهی کشیده کمان ابروی تو تا بن گوش
دمیده سبزة خطت به گرد چشمه نوش
رخ تو شمع شبستان عشق و ما در تاب
لب تو چشمه آب حیات و ما در جوش
کنون که شمع جمالت چراغ حسن افروخت
دگر به طرة مشکین رخ چو ماه مپوش
در آب دیده بدم غرقه دوش تا به میان
گذشت در غمت امروز آبم از سر دوش
کجاست مطرب و ساقی و جام می کاین دم
برآرد از دل مستان صلای نوشا نوش
نهادم از سر مستی عنان تقوی را
ز دست نرگس مست به دست باده فروش
اگر چه در خوشاب است گفت های کمال
ولی چه سود که هرگز نمی کنی در گوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق است. شاعر از ابروهای کشیده و خط زیبا و سبز او میگوید، که شبیه به چشمهای زلال است. همچنین، به روشنی و نورانی بودن چهره او اشاره میکند که مانند شمعی در شبستان عشق میدرخشد. لبهای معشوق را به چشمه حیات تشبیه میکند و بیان میکند که از عشق به او غرق در احساسات است. شاعر از یافتهها و لذاتی که معشوق بر دل مستان میافزاید صحبت میکند و از حالتی مست و سرمستی که عشق به او ایجاد کرده، سخن میگوید. در نهایت، به نوعی یأس از این میرسد که هرچند گفتار زیبایی در عشق وجود دارد، ولی معشوق به این حرفها توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: ابروی تو مانند کمانی زیبا است که از آن، عطر و زیبایی خط چهرهات به گرداگرد چشمهای پر از نوشیدنی جاری شده است.
هوش مصنوعی: صورت تو همچون شمعی در شبنشینی عشق میدرخشد و ما در نور لبهای تو همچون چشمهای از آب زندگی به سر میبریم و پر از شور و شوق هستیم.
هوش مصنوعی: اکنون که زیبایی تو روشنایی دل را بر افروخته است، دیگر موهای سیاه و خوشبافت خود را چون ماه پنهان نکن.
هوش مصنوعی: دیشب در اشکهای خود غرق شدم و امروز وقتی به یاد غم تو افتادم، احساس کردم که کارم از دست رفته و دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: کجاست آن نوازنده و شرابفروش و جام شراب که در این لحظه صدای خوشی را از دل عاشقان برآورد؟
هوش مصنوعی: من در نشئگی و سرخوشی، کنترل خود را از دست دادم و به جای تقوا، خود را در دستان زیبایی چشمان مست و میفروش رها کردم.
هوش مصنوعی: اگرچه در صحبتهای زیبا و دلنشین کمال وجود دارد، اما چه فایده که تو هرگز به آنها گوش نمیدهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وزیر شاه بدیدار پهلوان برغوش
گرفت و داد بپیمان دوستی دل و هوش
بموسم گل و بلبل زجام و بلبله کرد
شراب گلگون از دست گلعذاران نوش
همه سعادت دستور شاه سعدالملک
[...]
ز دست مدعیان یک زمانکی شبِ دوش
شرابکی دو سه در خدمتت نکردم نوش
به روزگار شبی دیگر اتفاق افتد
که پای بوس تو حاصل کنیم و دست آغوش
بر آتش جگرم ریز یک دم آب وصال
[...]
دو هفتهٔ دگر از بوی باد مشک فروش
شود چو باغ بهشت این زمین دیبا پوش
درخت غنچه کند، غنچه پیرهن بدرد
به وقت صبح چو مرغان برآورند خروش
شود چو روی فلک پرستاره روی زمین
[...]
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش
منم غلام تو ور زانک از من آزادی
مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش
ببوی آنک زخمخانه کوزه ئی یابم
[...]
چه گفت با تو شنیدی رباب و عود به گوش
ز کس مترس و به بانگ بلند باده بنوش
سروش عاطفت از نو نوید رحمت داد
معاشران همه دادند بوسه بر سر و روش
به خواب شیخ حرم دید دوش مستی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.