زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در
ندیده از مژه سیل بار ما تر تر
نگفته نام لب ناز کت به جز جان جان
دوباره گفتمش ای عمر رایگان زرزر
ز ناز کی خط نو سر به پیچد از ریحان
نوشته بر ورق چهره اشک ما فرفر
کبود و سرخ برآید چو برگ گل از لطف
دلت به بر حجرالا سودست در مرمر
بهای بوسه که گفتی چه میدهی پرسید
ندیده لایق خاک درت به جز سر سر
روان روان ز دل ریش آنچه گفت کمال
به همسری قد تو عار دارد از عرعر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نوآر که نو را حلاوتیست دگر
فسانه کهن و کارنامه بدروغ
بکار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیث آنکه سکندرکجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
بتا گل رخ تو کرده از بنفشه سپر
دو زلف تست دو جراره بنفشه سپر
ز تیر چشم تو ترسنده شد گل رخ تو
ز مشگناب زره کرد و از بنفشه سپر
میان زلف تو و چشم تو نبرد افتاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.