از سودای سر زلف چو زنجیر
شدم دیوانه من مجنون چه تدبیر
مریدی قدر این معنی بداند
که روزی کرده باشد خدمت پیر
از آن دارم هوای سرو قدت
که غیر از راستی زرق است و تزویر
بود مأوای پیکان تو جانم
اگر بر دل زنی ز آن غمزه صد تیر
اگر نقاش دیدی نقش رویت
کجا کردی دگر دعوی تصویر
چو عود از آتش شوقت به آهنگ
گهی بم باشدم ناله گهی زیر
بادام زلف تو مستی در افتاد
از پا افتاده ام از راه بر گیر
کمال از وصل او در عیش میباش
بگو حاسد در این اندوه می میر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو آن ابری که ناساید شب و روز
ز باریدن چنانچون از کمان تیر
نباری بر کف دلخواه جز زر
چنانچون بر سر بدخواه جز بیر
نَه آهو میرمیدَ ازْ دیدنِ شیر،
نه شیر تُند گَشتَ ازْ دیدنَش سیر.
از آن چرخه که گردانَد زنِ پیر
قیاس چرخ گردنده همان گیر
بسی گفتند تا آخر به تشویر
ز سر تا پای کرد آن حال تقریر
دلم دیوانه گشت از تاب زنجیر
تنم بگداخت زین زندان دلگیر
نه شب مه بینم و نه روز خورشید
نه بر من می وزد بادی به شبگیر
زبونم کرد ایام تبه کار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.