گنجور

 
کمال خجندی

دوش رسیدم به گوش از لب جانان خطاب

ای دل اگر عاشقی دیده بپوشان ز خواب

پیش خیالت که هیچ دور مباد از نظر

خواب چه باشد که نیست چشم جهان بین به خواب

بسکه لطیف است آن عارض نازک به رو

چونکه نظر می کنی می چکد از دیده آب

تا به صدارت نشست عشق تو در سینه ام

شد هوس آباد دل از ستم او خراب

در حق ما ای رقیب هرچه تو خواهی بگوی

نیست به همچون تویی به ز خموشی جواب

بی تو نباشد ثبات هستی ما را بلی

راه نگردد پدید تا نبود آفتاب

حاصل تقوی و زهد در سر رندی کمال

کردی و سر بر نکرد همچو حباب از سراب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب

نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب

میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب

باشد بوی بخور، بوی بخار کباب

امیر معزی

تا که ز حُوت آمدست سوی حَمَل آفتاب

گوهر سفته است خاک صندل سوده است آب

بر سر گل بلبل است بر لب طوطی شراب

در گلوی فاخته است ساخته چنگ و رباب

مجیرالدین بیلقانی

یا سید المکرمات بابک خیرالمآب

کفی مغیث الوری کفک فی کل باب

ای به صفا برده گوی سایه تو ز آفتاب

زهره زهره شد ز آتش تیغ تو آب

جودک یوم العطا بأسک یوم العذاب

[...]

خاقانی

زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب

خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب

شد گهر اندر گهر صفحهٔ تیغ سحر

شد گره اندر گره حلقهٔ درع سحاب

صبح فنک پوش را ابر زره در قبا

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
اثیر اخسیکتی

در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب

همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب

مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش

هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب

خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه