دوش رسیدم به گوش از لب جانان خطاب
ای دل اگر عاشقی دیده بپوشان ز خواب
پیش خیالت که هیچ دور مباد از نظر
خواب چه باشد که نیست چشم جهان بین به خواب
بسکه لطیف است آن عارض نازک به رو
چونکه نظر می کنی می چکد از دیده آب
تا به صدارت نشست عشق تو در سینه ام
شد هوس آباد دل از ستم او خراب
در حق ما ای رقیب هرچه تو خواهی بگوی
نیست به همچون تویی به ز خموشی جواب
بی تو نباشد ثبات هستی ما را بلی
راه نگردد پدید تا نبود آفتاب
حاصل تقوی و زهد در سر رندی کمال
کردی و سر بر نکرد همچو حباب از سراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیبایی میپردازد. او به محبوبش میگوید که اگر عاشق است، باید از خواب بیدار شود و به او توجه کند. زیبایی محبوب به قدری لطیف و دلانگیز است که دیدن او گویی آب از چشم دل میچکد. عشق در قلب شاعر ریشه دوانده و او را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، به طوری که او از رقبا و هر گونه حرفی بیخبر است و تنها بودن محبوبش را مهم میداند. در نهایت، شاعر به رابطه عاشقانه و تأثیر عمیق آن بر وجود انسان اشاره میکند و میگوید که وجود او بدون عشق نمیتواند پایدار بماند.
هوش مصنوعی: دیروز به گوشم از سوی محبوب پیامی رسید گفت: ای دل، اگر عاشق هستی، چشمانت را از خواب بپوشان.
هوش مصنوعی: در خیال تو همیشه باید نزدیک بمانم و دور از دید نباشم. خواب چه معنایی دارد، زمانی که چشم آگاه جهان در خواب است و نمیتواند ببیند.
هوش مصنوعی: آن چهره نازک و زیبا به قدری لطیف است که وقتی به آن نگاه میکنی، چشمانت از زیباییاش پر از اشک میشود.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو در دل من جای گرفت، آرزوهای من شکوفا شد، اما این عشق هم باعث شد که دل من از ظلم و سختی ویران گردد.
هوش مصنوعی: ای رقیب، هرچه میخواهی درباره ما بگو، اما بدان که در جواب تو، سکوت بهتر از حرف زدن است.
هوش مصنوعی: بدون تو، ثبات وجود ما از بین میرود و هرگز راهی برای روشنی و روشنگری پیدا نخواهد شد، تا زمانی که آفتاب در کار نباشد.
هوش مصنوعی: اگر تقوا و زهد را به خوبی دنبال کنی، به نهایت شکوفایی و کمال خواهی رسید؛ اما باید مراقب باشی که مانند حبابی که از روی دریاچهی توهم میلغزد، سر از این مسیر نخرابی و به بیراهه نروی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب
نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب
میزدگان را گلاب باشد قطرهٔ شراب
باشد بوی بخور، بوی بخار کباب
تا که ز حُوت آمدست سوی حَمَل آفتاب
گوهر سفته است خاک صندل سوده است آب
بر سر گل بلبل است بر لب طوطی شراب
در گلوی فاخته است ساخته چنگ و رباب
یا سید المکرمات بابک خیرالمآب
کفی مغیث الوری کفک فی کل باب
ای به صفا برده گوی سایه تو ز آفتاب
زهره زهره شد ز آتش تیغ تو آب
جودک یوم العطا بأسک یوم العذاب
[...]
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب
شد گهر اندر گهر صفحهٔ تیغ سحر
شد گره اندر گره حلقهٔ درع سحاب
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
[...]
در تتق ابر شد، باز رخ آفتاب
همچو بناگوش یار در خم زلف بتاب
مهر سیه پیرهن ابر سپید پریش
هندوی کافور موی ترک معنبر نقاب
خانقه صوفیان بر گه ز بس اقحوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.