بیاید بر آن دیده بگریست زار
که محروم ماند ز دیدار یار
نه اشک است آن در یکدانه آه
که از گریه باز آیدم در کنار
نه آن برگ گل نیز کز نازکی
کشم دامنش چون صبا بو گذار
بر آن پای داریم سر تا که هست
همین است بس دولت پایدار
به خاک ار برم مهر ابروی دوست
بر آریده طاقیم پیشه مزار
محب گرچه جز جان غمگین نداشت
روان برده تحفه بر غمگسار
کمال این همه انتظار تو چیست
گرت هست جانی بیا و بیار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شدت دلتنگی و غم فراق یار صحبت میکند و بر فقدان او اشک میریزد. او احساس میکند که تنها با یاد یار و عشقش میتواند به آرامش برسد و آرزو دارد که با دیدن او دوباره شاد شود. شاعر به زیبایی و لطافت یاد یار اشاره میکند و بیان میکند که اگر بتواند عشقش را در آغوش بگیرد، به همه غمها غلبه خواهد کرد. او در نهایت از یار میخواهد که اگر جانش را دارد، شتاب کند و به سویش بیاید تا این انتظار به پایان برسد.
هوش مصنوعی: بیایید برای چشمی که از دیدار محبوبش محروم مانده، با اشک و اندوه گریه کنیم.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه آنچه که من احساس میکنم، تنها یک قطره اشک نیست بلکه نشانهای عمیقتر از اندوه و غم است که در کنار کسی که دوستش دارم به وجود میآید. به عبارتی، این احساسات به شدت عمیقتر از آن است که فقط به یک گریه ساده محدود شود.
هوش مصنوعی: من آنقدر نازک و حساس نیستم که به راحتی دامن گل را بگیرم و از بوی آن لذت ببرم.
هوش مصنوعی: ما تا زمانی که هستیم، بر این پای ایستادهایم و همین برای ما کافی است تا به سعادت دست یابیم.
هوش مصنوعی: اگر بروم به خاک، مهر ابروی محبوبم را به یادگار با خود میبرم و در کنار مزارم، آن را زیبا و نمایان میسازم.
هوش مصنوعی: عشق اگرچه تنها دل غمگینی را با خود دارد، اما جان را به عنوان هدیهای به کسی که تسلیدهنده غمهاست، میبرد.
هوش مصنوعی: اگر تمام این مدت منتظر تو بودم، دلیلش چیست؟ اگر جان داری، بیا و چیزی بیاور که ارزش این انتظار را داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا جود او تازه دارد همی
مگر جودش ابر است و من کشتزار
«مگر» یک سو افکن، که خود هم چنین
بیندیش و دیدهٔ خرد برگمار
ابا برق و با جستن صاعقه
[...]
بیامد موکل بر شهریار
بگفت آنچ بشنید از کشت زار
به از عید نشناسم از روزگار
نه از مدح خسرو به آموزگار
خداوند عالم کزو وقت ما
همه ساله عیدست لیل ونهار
یمین و امین اختر یمن و امن
[...]
جهاندار بخشندهٔ کامکار
خداوند بیچون، پروردگار
بدین خرمی و خوشی روزگار
بدین خوبی و فرخی شهریار
چنان گشت گیتی که ما خواستیم
خدایا تو چشم بدان دور دار
خداوند گار جهان فرخست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.