کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را
بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی
لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل
آن به که در دوری چنین خالی نداری جام را
گفتی دهیمم عاقبت می از کف سیمین خود
جان سوختی تا کی دهی این وعده های خام را
حسن جهانگیرت چو کرد آن زلف دور از پیش رو
دادی به یغما روم را کردی پریشان شام را
گه گه که از لب چاشنی با هر دعاگویی دهی
از بهر من داری نگه زیر زبان دشنام را
أو زلف بشکست و کمال از توبه و زهد و ورع
زنار چون ببرید یار او هم شکست اصنام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و تاثیر آن بر دلها و احساسات انسانهاست. شاعر به زلف و چهره معشوق اشاره میکند که دلها را بیآرام میکند و برای شکار بلبلان دام مینهد. هرچند گل مثل او زیبایی دارد، اما لطف او بینظیر است. ساقی اشاره میکند که ایام گل خالی از می و شراب است و در چنین دوری، داشتن جام خالی بهتر است. شاعر به وعدههای بیعمل معشوق اشاره میکند و میسوزد از این که چرا او این وعدهها را محقق نمیکند. در نهایت، او به شکسته شدن زلف و ناکامی در زهد و توبه اشاره میکند و از این که محبت معشوق به نوعی به دارایی و دین انسان ضربه میزند، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: زلف و چهره زیبا، دلهای بیتاب را فریب میدهد و به این ترتیب، برای به دام انداختن بلبلها، در میان گلها تلهای گذاشتهای.
هوش مصنوعی: در مقابل زیباییهای تو، یک گل هم زیبایی دارد، اما هیچ لطف و جذابیتی در آن نیست که بتوان با زیبایی تو مقایسهاش کرد.
هوش مصنوعی: ساقی، زمان گل و شکوفه فرا رسیده ولی اینک جام ما خالی است. بهتر است که در این دوری از تو، هرگز جامی در دست نداشته باشیم.
هوش مصنوعی: گفتی که در پایان، شراب را از دست نقرهای خود به من خواهی داد، اما جان مرا سوزاندی. تا کی این وعدههای پوچ و بیبدیع را به من خواهی داد؟
هوش مصنوعی: زمانی که حسن جهانگیر، آن زلف زیبا را از پیشروی من کنار زد، به ناگاه روم را به آشفتگی کشاند و شام را نیز پریشان کرد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات که به کسانی که دعای خیر دارند، سخن میگویی، از زیر زبانت دشنام را پنهان میکنی.
هوش مصنوعی: یا زلف یار چنان به هم ریخته که زیبایی و کمال از توبه و پرهیزکاری برید. وقتی محبوبش، زنار را گسسته، یار آن نیز بتها را شکسته و از پای درآورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
هم تازهرویم هم خجل هم شادمان هم تنگدل
[...]
ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بیخبر
چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
[...]
بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را
بس می نپایم، چون کنم وه این دل خودکام را
یک شب به بامی دیدمت، آنگه به یاد پای تو
رنگین بساطی می کنم از خون دل آن بام را
خواهم که خون خود چومی در گردن جامت کنم
[...]
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
وین جامه ی نیلی ز من بستان و در ده جام را
چون بندگان خاص را امشب بمجلس خوانده ئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
[...]
صبح از افق بنمود رخ، در گردش آور جام را
وز سر خیال غم ببر، این رند دُردآشام را
ای صوفی خلوتنشین بستان ز رندان کاسهای
تا کی پزی در دیگ سر، ماخولیای خام را؟
ایام را ضایع مکن، امروز را فرصت شمار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.