گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را

بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را

پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی

لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را

ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل

آن به که در دوری چنین خالی نداری جام را

گفتی دهیمم عاقبت می از کف سیمین خود

جان سوختی تا کی دهی این وعده های خام را

حسن جهانگیرت چو کرد آن زلف دور از پیش رو

دادی به یغما روم را کردی پریشان شام را

گه گه که از لب چاشنی با هر دعاگویی دهی

از بهر من داری نگه زیر زبان دشنام را

أو زلف بشکست و کمال از توبه و زهد و ورع

زنار چون ببرید یار او هم شکست اصنام را

 
 
 
سعدی

امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را

یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را

یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد

ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را

هم تازه‌رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ‌دل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
همام تبریزی

ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را

وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را

می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بی‌خبر

چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را

کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده

[...]

امیرخسرو دهلوی

بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را

بس می نپایم، چون کنم وه این دل خودکام را

یک شب به بامی دیدمت، آنگه به یاد پای تو

رنگین بساطی می کنم از خون دل آن بام را

خواهم که خون خود چومی در گردن جامت کنم

[...]

خواجوی کرمانی

ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را

وین جامه ی نیلی ز من بستان و در ده جام را

چون بندگان خاص را امشب بمجلس خوانده ئی

در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را

خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته

[...]

نسیمی

صبح از افق بنمود رخ، در گردش آور جام را

وز سر خیال غم ببر، این رند دُردآشام را

ای صوفی خلوت‌نشین بستان ز رندان کاسه‌ای

تا کی پزی در دیگ سر، ماخولیای خام را؟

ایام را ضایع مکن، امروز را فرصت شمار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه