بهر تو خلقی می کشد آخر من بدنام را
بس می نپایم، چون کنم وه این دل خودکام را
یک شب به بامی دیدمت، آنگه به یاد پای تو
رنگین بساطی می کنم از خون دل آن بام را
خواهم که خون خود چومی در گردن جامت کنم
دانی چه دولت می دهی هر ساعت از لب جام را
تا چند هر دم از صبا در جنبش آید زلف تو
آخر دمی آرام ده دلهای بی آرام را
گر آب چشمی نیستت باری کم از نظاره ای
این دم که آتش در زدم بازار ننگ و نام را
نگرفت در تو سوز من اکنون که خواهم چاره ای
دوزخ مگر پخته کند این شعله های خام را
من عاشقم، ای پندگو، نبود گوارایم که تو
از عافیت شربت دهی جان بلا آشام را
زینسان که دل در عاشقی بگسست تقوی را رسن
نتوان لگام از شرع کرد این توسن بد رام را
گر کشته شد خسرو ز غم، تهمت چه بر خوبان نهم
چون چرخ خنجر می دهد در کشتنم بهرام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و رنجهای ناشی از عشق اشاره دارد. شاعر از درد و عذاب ناشی از عشق میگوید و به دنبال آرامشی برای دلهای بیقرار است. او به یاد معشوق خود با اشتیاق و حسرت مینگرد و از سوز و آتش درونیاش صحبت میکند. شاعر همچنین به ناتوانی در کنترل دل و عشق اشاره میکند و به تاب و تحمل خود در برابر این عشق سرنوشتساز پرداخته است. در نهایت، او از شرایط سخت و دشواری که ناشی از این عشق است، سخن میگوید و به چالشهای روحی و اجتماعی که عاشقان با آن مواجه هستند، میپردازد.
هوش مصنوعی: برای تو مردم زیادی تلاش میکنند و در نتیجه من بدنام میشوم. دیگر نمیتوانم تحمل کنم، چگونه میتوانم با این دل خودسر مقابله کنم؟
هوش مصنوعی: در یک شب بر روی بام، تو را دیدم و به یاد تو در آن بام، از دل دردناک خود رنگ و لعابی پررنگ میزنم.
هوش مصنوعی: میخواهم که خون خود را به گردن جام تو بریزم، آیا میدانی که هر لحظه چه خوشبختی از لب آن جام به دست میآوری؟
هوش مصنوعی: چقدر باید زلف تو هر لحظه به جنب و جوش بیفتد، ای نسیم! کمی آرامش ده به دلهای بیقرار.
هوش مصنوعی: اگر در این لحظه که آتش بر پا کردهام، از عشق و حسرت، حتی قطرهای اشک هم نداری، حداقل از تماشای این صحنه غافل مباش، زیرا امروز بازار ننگ و نام بر پا شده است.
هوش مصنوعی: عشق و اشتیاق من نسبت به تو هنوز هم در دل تو تاثیرگذار نیست. اکنون که به دنبال راه حلی برای درد و ناراحتیام هستم، آیا آتش احساسات من میتواند این شعلههای خام و بیثمر را به یک نتیجهای برساند؟
هوش مصنوعی: من عاشق هستم، ای نصیحتکننده، من از آرامش و خوشی شما لذت نمیبرم، زیرا شما به من که در درد و رنج هستم، نوشیدنی شیرین نمیدهید.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق دلی شکسته دارد، نمیتواند تقوا را به طور کامل حفظ کند و از قوانین شرع پیروی کند؛ چرا که این اسب سرکش دیگر قابل مهار نیست.
هوش مصنوعی: اگر خسرو به خاطر غم بمیرد، چه دلیلی دارم که خوبان را متهم کنم؟ زیرا مانند چرخش یک خنجر، بهرام هم در کشتن من نقش دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
هم تازهرویم هم خجل هم شادمان هم تنگدل
[...]
ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بیخبر
چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
[...]
ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را
وین جامه ی نیلی ز من بستان و در ده جام را
چون بندگان خاص را امشب بمجلس خوانده ئی
در بزم خاصان ره مده عامان کالانعام را
خامی چو من بین سوخته و آتش ز جان افروخته
[...]
کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را
بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی
لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
ساقی رسید ایام گل خالیست از می جام مل
[...]
صبح از افق بنمود رخ، در گردش آور جام را
وز سر خیال غم ببر، این رند دُردآشام را
ای صوفی خلوتنشین بستان ز رندان کاسهای
تا کی پزی در دیگ سر، ماخولیای خام را؟
ایام را ضایع مکن، امروز را فرصت شمار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.