گنجور

 
کمال خجندی

چو آن شاخ گل از بستان بر آمد

زهر شاخی گلی از پا درآمد

چنان پر شد زچشمت چشم نرگس

بازار س که آب خجلتش از سر بر آمد

زدی لاف نهال گل به آن سرو

گل تو یک ورق زآن دفتر آمد

فرو رفتم به حیرت زآن رخ و زلف

که چون از لاله سبزه بر سر آمد

چوبستان پر شد از بوی خوش او

دگر بوی گل آنجا کمتر آمد

کمال آن به کز او بابی نسیمی

که از صد بوی گل آن خوشتر آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
همام تبریزی

نباتت بر لب شکّر برآمد

زمرد گرد یاقوتت درآمد

ز گلبرگ تو سنبل سر برآورد

زهی سنبل که از گل بر سر آمد

رخت منشور خوبی داشت بی خط

[...]

حکیم نزاری

چو ماه از گنبد خضرا برآمد

به عذرا از درم عذرا برآمد

عرق بر خرمن ماهش نشسته

چو شبنم برکنار کوثر آمد

فرو هشته دو گیسوی مسلسل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه