گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال خجندی

بر افشان زلف تا دل را شب محنت به روز آید

برافکن پرده تا جان را سعادت روی بنماید

به رویت نسبتی کردیم روی ماه تابان را

کلاه حسن، أو زآن روز برخورشید می ساید

کسی کز پرتو مهر تو دارد گرمینی برسر

کارگر از آتش بپرهیزد چو شمعی سوختن باید

پیاد صبح در کویت طوافی کردی لیکن

نمی ترسم که چون گردم زخاک بات برباید

در آن حضرت کجا باشد مرا امکان گردیدن

که مقبل بنده ای باید که آن درگاه را شاید

بسی دلبستگی دارد به زلفت عقل سودائی

مرا زین عقدهٔ مشکل ندانم تا چه بگشاید

چو ماه عبد اگر شامی به سر وقت کمال آئی

ترا حسن رخ و او را سعادتها بیفزاید

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فرخی سیستانی

می اکنون لعل تر گردد که گل رخسار بنماید

تو گویی گل همی هر روز در می رنگ بفزاید

می از گل گونه بستاند، گل از می رنگ برباید

گل و می را تو پنداری که یک مادر همی زاید

نگارینا بدین شادی مرا گر می دهی شاید

[...]

ناصرخسرو

یکی بی‌جان و بی‌تن ابلق اسپی کاو نفرساید

به کوه و دشت و دریا بر همی‌‎تازد که ناساید

سواران گر بفرسایند اسپان را به رنج اندر

یکی اسپی است این کاو مر سواران را بفرساید

سواران خفته‌اند وین اسپ بر سرشان همی‌‎تازد

[...]

میبدی

کسی کو را عیان باید، خبر پیشش محال آید

چو سازد با عیان خلوت، کجا دل در خبر آید

سید حسن غزنوی

جهان را شاه فرخ پی چنین باید چنین باید

که خلق عالم اندر سایه عدلش بیاساید

خجسته رای او در ملک راه فتنه بر بندد

مبارک روی او از خلق کار بسته بگشاید

چو دریا طبع او رادی کند دایم غنی ماند

[...]

حکیم نزاری

ملامت نیست گر گویم مرا با دوست می باید

مگر قاضی بدین فتوا جوابی باز فرماید

چو مجنون از غمِ لیلی اگر زاری کنم زیبد

چو فرهاد از لبِ شیرین اگر شوری کنم شاید

از آن ترسم که قاضی گوید این از شرع بیرون است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه