با باد لبت ساقی چون می به قدح ریزد
صد کشته به یک جرعه از خاک بر انگیزد
گر زیر درخت گل باز آنی و بنشینی
هر باد که برخیزد گل بر سر گل ریزد
بنمای به خوبان رخ در حسن مکن دعوی
تا زلف تو از هر سو منشور بیاویزد
گو چشم نو کمتر خور خون در مسکینان
بیمار ز پر خوردن شرطیست که پرهیزد
افتاد رقیب از پا چون اشک به أه ما
زین گونه نیفتادست این بار که برخیزد
تا شد به لبت همدم دل سوخت ز غم جان هم
در موم زنند آتش با شهد چو آمیزد
از جور سر زلفت نگریخت کمال آئی
عیار که شبرو شد از سلسله نگریزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و لطافت عشق میپردازد. شاعر از ساقی میخواهد تا شراب را در قدح بریزد و تأثیر آن را بر دلها به تصویر میکشد. او به زیباییهای طبیعی مانند درخت گل اشاره میکند و میگوید که حتی وزش بادی میتواند گلها را پراکنده کند. همچنین، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از او خواسته میشود که خود را به نمایش بگذارد. در ادامه، شاعر به درد و رنج دلسوختگان و تأثیرات عشق و الهام اشاره میکند و میگوید که زیبایی و محبت میتواند مانند شهد و آتش در جان انسان تأثیر بگذارد. در نهایت، به ایجاد فاصله بین زیبایی و اندوه در عشق اشاره میشود.
هوش مصنوعی: وقتی لبهای تو، ای ساقی، با نسیم میریزد، انگار صد نفر را با یک جرعه از خاک زنده میکند.
هوش مصنوعی: اگر زیر درخت گل بنشینی، با هر بادی که بوزد، گلبرگها بر سرت میریزد.
هوش مصنوعی: ای خوبان، چهرهات را به رخ بکش و در زیباییات ادعا نکن، چرا که موهای تو بهگونهای است که از هر طرف به زیبایی میتابد و درخشندگی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: چشمان تازهکار باید کمتر به خون مسکینان بیمار احساس اشتیاق کنند. همچنان که در پرخوری باید از چاقی پرهیز کرد.
هوش مصنوعی: رقیب مثل اشکی که روی زمین میافتد، از پا افتاد. اما ما چنین حالتی نداریم که به سادگی سر بلند کنیم و دوباره بایستیم.
هوش مصنوعی: وقتی آتش احساسات در دل زنده میشود و عشق به زبان میآید، بهگونهای که مانند موم به هم میآمیزد و شور زندگی را با شیرینی عشق ترکیب میکند.
هوش مصنوعی: از شدت زیبایی و جذابیت موهای تو، آن کسی که دلش آرزوهای بزرگ دارد، به طرز شگفتانگیزی از هر گونه زحمت و مشکل فرار کرده و در تاریکی شب به راه خود میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراستهی معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
[...]
آن فتنه چو برخیزد صد فتنه برانگیزد
وان لحظه که بنشیند بس شور (بپا خیزد)
از خاک سر کویش خالی نشود جانم
گر خون من مسکین با خاک برآمیزد
ای ساقی آتش روی آن آب چو آتش ده
[...]
گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد
هر جا که دلی باشد در دامنش آویزد
آن شعله که دل سوزد، از مهر تو افروزد
وان باد که جان بخشد، از زلف تو برخیزد
هر دل که برد چشمت، در دست غم اندازد
[...]
گفتم که دمی بنشین تا فتنه نبرخیزد
گفتا نبود عاشق کز فتنه بپرهیزد
گفتم ز خُم وحدت هر جام به هر رنگست
گفتا که محیط از موج صد نقش برانگیزد
گفتم که شوم عاقل وز عشق تو بگریزم
[...]
ای دیدهٔ نم دیده بی روی تو خون ریزد
طوفان ز غم عشقت هر لحظه برانگیزد
هر باد که برخیزد در صبحدم از کویش
مهر رخ آن مه را با خاک من آمیزد
هر حلقه که بگشایی از زلف پریشانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.