به حلقه که ز زلفت با خبر ببرد
خبر ز جان و دل و عقلها ز سر بیرد
برم ز زلف تو بونی چو رخ نمانی باز
مشام بوی خوش از نافه در سحر ببرد
اگر ز نبر فرسنی تحبی وی دل
ببند نامه به پیکان که نیز تر ببرد
به فکر آن لب شیرین چنان ضعیف شدم
که گیردم مگس و پیش او بپر بپرد
چه منت است که من دل به خدمتت ببرم
که چشم تو صد زآن به یک نظر ببرد
بدرد و حسرت آن غمزه نرگس بیمار
بر آن است که با خاک چشم تر ببرد
کمال بر در جانان بر ببر جانرا
که هر که رفت بر آن در چنین بسر ببرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت کسی میپردازد که شاعر به شدت تحت تأثیر او قرار گرفته است. شاعر از زلف و چهره محبوب سخن میگوید و تأثیر بوی خوش او را بر روح و جان خود احساس میکند. او همچنین به ضعف خود در برابر لبهای شیرین محبوب اشاره میکند و میگوید که حتی مگسها نیز در حضور او میپرند. شاعر به این نکته اشاره میکند که حضور و چشمهای محبوبش تمامی دلها را تسخیر میکند و غم و حسرتی را به وجود میآورد. در نهایت، شاعر خواهان درک کمال و زیبایی حقیقی در کنار محبوب خود است و میگوید هر کس بر درِ محبوب برود، چنین حسی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: گویی حلقهای از موهای تو پنهان است که با خبر رسانیاش، رازهای جان، دل و حتی عقلها را از سر میبرد.
هوش مصنوعی: اگر من از زلف تو دور شوم، چهرهات همچنان در یادم خواهد ماند و در صبحگاهان، بوی خوشی که از گلهای زلف تو به مشام میرسد، مرا به خود جذب خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به عشق کسی دل بستهای، باید احساسات خود را با صداقت بیان کنی و با شجاعت به او نزدیک شوی، زیرا ممکن است فرصتها از دست بروند.
هوش مصنوعی: به خاطر آن لب شیرین، به قدری ضعیف شدهام که حتی مگسی را میگیرم و با او به پیش او میپرم.
هوش مصنوعی: چه نیازی است که من برای خدمت به تو خود را فدای تو کنم، در حالی که یک نگاه تو هزاران دل را مجذوب خود میکند.
هوش مصنوعی: غمزۀ نرگسی بیمار، نشان از درد و حسرتی دارد که به خاطر اشکی که بر خاک میریزد، ایجاد میشود. به عبارتی، این حسرت به خاطر جدایی و غم از دست دادن است که در دل وجود دارد.
هوش مصنوعی: کمال را در پیش معشوق جستجو کن و از جان خود نگذری، زیرا هر کسی که به این در ورود کند، بدین حال خواهد گذرانید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
اگر زمانه ندارد ترا مساعد من
زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا
[...]
به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد
که کنج عافیتی به بود زبردابرد
به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی
ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد
بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت
[...]
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد
جمال دین سر احرار روزگار حسن
ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد
تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ
حروف حادثه از روی آسمان بسترد
هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.