افتاد دل از پای و ندانم ز چه افتاد
فریاد ز شوخی که ملول است ز فریاد
هر خانه که در کوی طرب ساخته بودیم
سیلاب غمش آمد و بر کند ز بنیاد
گوید به رقیبان که فراموش کنیدش
بنگر بچه فن می کند از عاشق خود باد
مجنون چه کند کاین کشش از جانب ایلیست
گر میل نمیدید دل از دست نمی داد
منعم مکنید از لب شیرین که در آخر
گشتند پشیمان همه از کشتن فرهاد
فرهاد به جز سنگ نمی سفت و من امروز
در سفته ام از عشق به بین صنعت استاد
بفرست به خوارزم کمال این همه دره
گز شوق بغلطنه به آواز گهر زاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از جدایی صحبت میکند. او به ضعف دل و بیدلی خود اشاره دارد و میگوید که فریاد او نیز بیفایده است. هر جا که شادی و طرب بود، غم و افکار منفی بر آن سایه انداخته است. شاعر به رقیبان میگوید که فراموش کنند، اما خود نمیتواند فراموش کند. او به مجنون اشاره میکند که در چنین شرایطی چه باید بکند و از عشق و کشش آن سخن میگوید. در نهایت، شاعر به عشق و زیبایی عشقش اشاره دارد و به یاد فرهاد، عاشق نامدار، میافتد که به خاطر عشقش جان خود را فدای کرد.
هوش مصنوعی: دل از حال و هوایش افتاده و نمیدانم چرا اینگونه شده است. فریاد مرا بشنو که این شوخی و غم آمیخته با ناامیدی است و از فریادهایم هم خستهام.
هوش مصنوعی: هر خانهای که خوشی و شادمانی را در آن ساخته بودیم، حالا با موج غم و اندوه ویران شده و از ریشه کنده شده است.
هوش مصنوعی: او به رقیبانش میگوید که فراموشش کنید، اما نگاهی بیندازید به اینکه چگونه عاشقش به خوبی از او دفاع میکند.
هوش مصنوعی: مجنون چه کاری از دستش برمیآید وقتی که این جذبه و کشش از طرف معشوق است؟ اگر این کشش نبود، دلش را اینگونه نمیباخت.
هوش مصنوعی: از نوشیدن لبان شیرین من دست بردارید، زیرا آخرین نتیجهای که گرفتید، پشیمانی همگان از کشتن فرهاد بود.
هوش مصنوعی: فرهاد فقط به سنگ وفادار بود و من امروز در تلاش برای عشق، از هنر استاد بهره میبرم.
هوش مصنوعی: به خوارزم بفرست کمال این همه، درهای پر از شوق و نغمههایی زیبا که در دل داریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آباد بر این بر که و این طارم آباد
وز هر دو خداوند جهان کامروا باد
این برکه افروخته چون چشمه خورشید
وین طارم آراسته چون قبله نوشاد
با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام
[...]
ای شاد ز تو خلق و تو از دولت خود شاد
دنیا به تو آراسته و دین به تو آباد
ایزد همه آفاق تورا داد سراسر
حقّا که سزاوار تو بود آنچه تو را داد
معلوم شد از تیغ تو هم نصرت و هم فتح
[...]
تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد
تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد
یک شهر زن و مرد همی باز ندانند
فریاد من از خنده و بیداد تو از داد
آن روز که زلفین نگون تو بدیدند
[...]
ای ملک بدیدار تو چون باغ بگل شاد
عالم بوجود تو چو روح از جسد آباد
با رحمت تو دود سقر مروحه روح
با هیبت تو نکهت صبح آذر حداد
از حزم تو پوشید زره قامت ماهی
[...]
فریاد و فغان در غم هجران تو فریاد
تا چند کنی بر من دلسوخته بیداد
تا کی غم هجران بنهی بر دل ریشم
تا کی نکنی یک شبک از وصل خودم یاد
یک دم نزنم بی تو تو دانی که چنین است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.