اگر تو فخر نداری به دلق گردآلود
ایاز خاص نباشی به حضرت محمود
هر آنکه خلعت سلطان عشق در پوشد
به حلههای بهشتی کجا شود خوشنود
به رنگ خرقه ازین رقعه بوی دردی نیست
چو درد عشق نداری لباس فقر چه سود
ز طیلسان سیه کس بساط قرب نیافت
جز آنکه تیرگی در گلیم بخت افزود
جو مرد راه شدی بگذر از سر و دستار
که شاه عشق به مردان خود چنین فرمود
ز نیک و بد نتوان رست تا خرد باقیست
که جامعه از کف هشیار مشکل است ربود
ز هرچه عرض کننده از مقام دینی و دین
کمال خواه که آن است غایت مقصود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون عشق، فخر و مقام انسانها میپردازد. شاعر بیان میکند که اگر کسی به مقام و عظمت خود فخر نمیکند و عشق واقعی را در دل ندارد، هیچگونه ارزشی برای او وجود ندارد. او بر این عقیده است که تنها کسانی که لباس عشق را برتن کنند، به خوشنودی واقعی دست پیدا میکنند. همچنین، اشاره میکند که ارزش انسان از نیک و بد در این دنیا فراتر است و در نهایت باید هدف مؤمنان کمال و رسیدن به حقیقت باشد.
هوش مصنوعی: اگر تو به لباس کهنه و کثیف ایاز افتخار نمیکنی، پس نمیتوانی به مقام و بزرگی حضرت محمود نیز ببالیدی.
هوش مصنوعی: هر کسی که لباس محبت و عشق الهی را بر تن کند، به نعمتهای بهشتی خواهد رسید و در این مسیر به خوشی و رضایت میرسد.
هوش مصنوعی: اگر در دل درد عشق را نداشته باشی، رنگ و بوی لباس فقر برای تو چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: هیچکس به مقام و جایگاه نزدیک نشد به جز اینکه بر تاریکیها و سختیهای بر دوش خود افزود.
هوش مصنوعی: اگر مردی در مسیر حقیقت قرار گرفتهای، از ظاهر و زینتها بگذر، زیرا شاه عشق به پیروان خود اینگونه سفارش کرده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از نیکی و بدی رهایی یابد تا زمانی که عقل و اندیشهاش پابرجاست، چون زندگی اجتماعی و مسئولیتهای آن از دست انسان آگاه و هوشیار خارج میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در مورد مقام دینی و دین کامل بحث شود، هدف نهایی همان است که به کمال میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.