مطلع حسن جمال است آفتاب روی دوست
حسن مطلع بین که در مطلع حدیث روی دوست
آن خط از رحمت به خط سیر آمد آبتی
از زبان بیدلان تفسیر این آبت نکوست
ورد صبح و ذکر شامم وصف آن رویست و مو
این چه میمون صبح و شام و این چه زیا روی و موست
دل که چون گونیست در میدان عشق آشفته حال
گر بچوگان نسبت زلفت کند بیهوده گوست
سر بلندی بین که باز از دولت رندی مرا
بر سر دوشی که دی سجاده بود امشب سبوست
بی لبت گر شد لبالب ساغر از اشکم رواست
اولین چیزی که رفت اندر سر می آبروست
هر حریفی بیخود از می وز لب ساقی کمال
اهل مجلس سر بسر مست می و او مست دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت دوست اشاره دارد و از عشق و جنون آن صحبت میکند. شاعر با استفاده از تصاویری چون آفتاب، زلف و لب، احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند. اشاره به حال دل و شوری که در میدان عشق دارد، نشاندهندهی وابستگی عمیق او به دوست است. شاعر همچنین از می و مستی صحبت میکند که در آن عشق و محبت خود را آشکار میسازد. در نهایت، این شعر بیانگر حالات عاشقانه و احساسی است که همواره به یاد محبوب است.
هوش مصنوعی: چهره دوست مانند خورشید زیبایی است و در آغاز گفتگوها، همیشه از زیبایی او صحبت میشود.
هوش مصنوعی: آن نوشتهای که بر اثر رحمت الهی به وجود آمده، از زبان کسانی که دلشان بیدار و آگاه است، توصیف و تفسیر میشود. این توصیف و تفسیر، بسیار نیکو و خوب است.
هوش مصنوعی: صبح خود را با ذکر تو و شامم را با یاد تو سپری میکنم؛ زیرا زیبایی آن چهره و موهای توست که همه جا مرا تسخیر کرده است. این زیبایی چقدر دلنشین و جذاب است، چه در صبح و چه در شام.
هوش مصنوعی: دل مانند کیسهای در میدان عشق پریشان است و اگر به بچهها نسبت به زلف تو چیزی بگوید، حرفش بیخود و بیمقدار است.
هوش مصنوعی: به تماشای سر بلندی بپرداز، زیرا دوباره از نعمت هوشیاری و زاهدی، بر دوشی نشستهام که دیروز سجادهام بود و امشب جای آن، لیوان شراب است.
هوش مصنوعی: اگر لبهای تو به خاطر اشکهایم لبریز ساغر شود، مشکلی ندارد؛ زیرا نخستین چیزی که در دل من میگذرد، آبرو و اعتبار من است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مجلس نشسته و از شراب لذت میبرد، نمیتواند بدون دلیل به آن مشغول شود. در اینجا، بینش عمیقتری درباره حالت مستی و عشق به محبوب وجود دارد؛ به طوری که همه حاضرین در مجلس به فراموشی و شادمانی غوطهورند، و تنها دلباختگی به یار واقعی است که آنها را به این حال رسانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست
صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست
گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار
یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست
خاک پایش بوسه خواهم داد آبم گو ببر
[...]
من به قول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست
گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان
حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست
چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب
[...]
مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست
شاخهای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست
دوست میدارم نسیم صبح، راکو، در هوا
تا نفس میآیدش، جان میدهد بر بوی دوست
دوست را هر دو جهان، گرچه هوا دارند و من
[...]
حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست
گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست
صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب
زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست
دل که چون گویست در میدان عشق آشفته حال
[...]
پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست
آب خورد سرو ما گویی مگر از آب روست
قاصد خونست ما را آنکه میگوئیم یار
دشمن جانست ما را آنکه میداریم دوست
از ضعیفی تار موئی شد وجودم، این عجب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.