گنجور

 
کمال خجندی

مائیم و دلی پر خون بر خاک سر کویت

غمگین بهمه رویی در آرزوی رویت

تو سروی و ما چون آب آورده به پایت سر

می ماند و ما نشه بر خاک سر کویت

راضیم بدشنامی گر یاد کنی ورنه

تا عمر بود باقی مانیم دعا گویت

ما با دو جهان کردیم قسمت همه عالم را

ایشان و جهان ای جان مائیم و یکی مویت

زلف تو دریغ آید ای جان که به باد افتد

تدبیر که هم حیف است گر گل شنود بویت

گر من دل خود جویم در کوی تو نگذاری

مپسند جفا چندین بر عاشق دلجویت

گویند کمال این ره تا چند همی پویی

تا هست تک و پویی ماییم و تک و پویت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

ای حقه ی نقد جان بر طاق دو ابرویت

وی حلقه ی جان و دل پیرامن گیسویت

تشویش خردمندان از باد صبا بودی

گر هیچ گذر کردی بر سلسله ی مویت

از پیرهن یوسف تا بیش نگوید کس

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت

ملک همه چین و هند، ندهم به یکی مویت

وقتی به طفیل گوی بنواز سرم آخر

تا چند به هر زخمی حسرت خورم از کویت

گفتی که بدین سودا غمناک چه می گردی

[...]

صغیر اصفهانی

ای قبله حق‌جویان محراب دو ابرویت

روی دل مشتاقان از هر طرفی سویت

نه گنبدگردون را پر کرده هیاهویت

در دیر و حرم مجنون بر سلسله مویت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه