غم عشق را هیچ تدبیر نیست
بجز وصل و آنچز به تقدیر نیست
به قتل محبان فا مانع است
و گر نه ز محبوب تقصیر نیست
گرفتم که بر دل زدی ناوکم
دریغیت هیچ آخر از تیر نیست
رها کن سر زلف در دست دل
که دیوانه را به ز زنجیر نیست
مکن صوفیا ذکر خلوت به من
که بیشم سر زهد و تزویر نیست
به پاکی و روشندلی ای جوان
می سالخورده کم از پیراه نیست
به مقصد قدم زودتر به کمال
که جز آنت از دست تأخیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مخور غم که اندیشه ها هیچ نیست
که البرز از ببر، دل ریش نیست
یکی آشکارا و نادیدنیست
نشانش شب تیره و روشنیست
خراباتِ مردان خرابات نیست
در آن مصطبه عزّی ولات نیست
در اوقاتِ دیوانگانِ الست
مهم تر ز مستی مهمّات نیست
به عین الیقین دیده اند اهلِ راز
[...]
موحد در این ره به تقلید نیست
مجرد که باشد که تجرید نیست
تو صاحب وجودی وجود ای عزیز
مقلد به اطلاق و تقبید نیست
چنان غرقه شد قطره در بحر ما
[...]
نشان حسب، ترک ما و منی ست
ز خود گر نیارد گذشتن، دنی ست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.