چشم ز خیال تو پر از نور تجلیست
چشمی که چنین است به دیدار تو اولیست
صورنگر از آن صورت و معنی چو خبر داشت
انگیختن صورت چینش به چه معنیست
بر طرف چمن سور به صد شرم بر آید
از سایة قد تو که همسایه طوبیست
زآن طاق دو ابرو که بخوبی شده طاقند
کریست در آن طاق که منسوب به کسریست
خونی که به جو میرود از دیده مجنون
سیلی است که راه گذرش بر در لیست
زآن زلف به دردم شده رنجور چو ایوب
از لب شکری ده که شفاخانه عیسی ست
هر خوب که در چشم کمال آبد و محبوب
را گوید به از آنی نو و فکری به ازین نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف زیبایی و جاذبههای خاصی میپردازد که از نگاه محبوب ناشی میشود. شاعر با تصویرسازیهای زیبا، نور و درخشندگی چشمان محبوب را به تصویر میکشد و از احساساتی چون عشق و خواهش سخن میگوید. او همچنین به زیبایی چهره و ابروهای محبوب اشاره کرده و تأثیرات عمیق این زیباییها بر دل و جان خود را بیان میکند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که هیچ زیبایی و کمالی به پای محبوب خود نمیرسد و او را بالاتر از همهی زیباییها میداند.
هوش مصنوعی: چشمهایی که پر از نور زیبایی تو هستند، شایستهتر از دیگر چشمها هستند برای ملاقات با تو.
هوش مصنوعی: تصویرگر وقتی از زیبایی و مفهوم آن باخبر بود، متوجه شد که چیدن اشکال به چه معناست.
هوش مصنوعی: در کنار چمن، گل سرخی با شرم و حیا به خاطر سایه قد تو به وجود میآید، چرا که تو مانند درخت طوبی همسایهای زیبایی.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و قوس دو ابرو اشاره دارد که به شکل طاقی درآمدهاند. شاعر میگوید این قوس زیبا و دلربا به اندازهای زیباست که انگار به قوس طاق کسری، یکی از ساختمانهای باشکوه تاریخ، مربوط میشود. در واقع، زیبایی ابروها به زیبایی و عظمت معماری اشاره میکند.
هوش مصنوعی: خونی که از چشمان مجنون به زمین میریزد، مانند سیلی است که مسیرش را بر روی زمین تعیین میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر آن زلف، حال من به اندازه ایوب بیمار شده است، پس از لب شکری ده که مانند شفاخانه عیسی، درمانم کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در نظرش زیبایی و کمال دیده میشود، بهتر است بگوید که محبوبش از آنچه که هست، بهتر است و هیچ اندیشهای نمیتواند بهتر از این باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تابنده تر از زهره و از مشتری آن چیست
چیزی که در این عالم بی او نتوان زیست
کان طرب و خرمی و خوبی و خوشیست
شاید که ازو بربخوری بلبله بیست
در جمله ذرات جهان لمعه حسنیست
من با تو بگویم، که ترا پرتو حس نیست
رو دیده بدست آر، که تا باز ببینی
در جمله ذرات جهان نور تجلیست
از فرط حجابست، که آن مشرک نادان
[...]
افسوس که صورت تُتق چهرهٔ معنی ست
ورنه همه آفاق پر از نور تجلّی ست
هر لحظه در این کوی به دیگر صفتی یار
در جلوهٔ حسن است ولی چشم تو اعمی ست
گر نیست به هر مو کششی از طرف دوست
[...]
مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست
او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست
رضوان به هوای قد رعنای تو ای سرو
جاوید وطن ساخته در سایه طوبی ست
منما به کس آن روی و در آیینه نظر کن
[...]
گر مهر فاحببت بذرات نه ساریست
سرگشتگی عالم و آدم ز طلب چیست
از شوق تو سرگشته شد افلاک و کواکب
واندر طلبت آب بهر گوشه جاریست
از کعبه ترا گر طلبد زاهد عابد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.