گنجور

 
قاسم انوار

در جمله ذرات جهان لمعه حسنیست

من با تو بگویم، که ترا پرتو حس نیست

رو دیده بدست آر، که تا باز ببینی

در جمله ذرات جهان نور تجلیست

از فرط حجابست، که آن مشرک نادان

در سجده لات آمد و پنداشت که عزیست

از دولت دیدار تو دایم بشب و روز

موسی صفتست این دل و بر طور تمنیست

ای طالب درگاه، اگر واقف راهی

از غیر بپرهیز، که آن غایت تقویست

جمعیم بدیدار تو وز تفرقها دور

کان جا که تویی جمعیت صورت و معنیست

عشقست که در مشرب ماآب حیاتست

عشقست که در مذهب ما علت اولیست

بر کشتن عشاق نوشتند فتاوی

این قصه بر مفتی ما فتوی منعیست

از عشق تو شد زنده دل قاسم مسکین

با نکهت عشق تو چه جای دم عیسیست؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

تابنده تر از زهره و از مشتری آن چیست

چیزی که در این عالم بی او نتوان زیست

کان طرب و خرمی و خوبی و خوشیست

شاید که ازو بربخوری بلبله بیست

کمال خجندی

چشم ز خیال تو پر از نور تجلیست

چشمی که چنین است به دیدار تو اولیست

صورنگر از آن صورت و معنی چو خبر داشت

انگیختن صورت چینش به چه معنیست

بر طرف چمن سور به صد شرم بر آید

[...]

قاسم انوار

رخسار تو چون آینه صورت و معنیست

در پرتو دیدار تو انوار تجلیست

از خاک کف پای تو هر بو که شنیدیم

لطفیست که در خاصیت باد صبا نیست

از بوی تو شد جان و دلم زنده جاوید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
خیالی بخارایی

افسوس که صورت تُتق چهرهٔ معنی ست

ورنه همه آفاق پر از نور تجلّی ست

هر لحظه در این کوی به دیگر صفتی یار

در جلوهٔ حسن است ولی چشم تو اعمی ست

گر نیست به هر مو کششی از طرف دوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خیالی بخارایی
جامی

مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست

او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست

رضوان به هوای قد رعنای تو ای سرو

جاوید وطن ساخته در سایه طوبی ست

منما به کس آن روی و در آیینه نظر کن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه