ندانم کی به دام من در افتی
چه خوش صیدی چه خوش باشد گر افتی
اگر صد بارم افتی چون لطیفه
در آن فکرم که بار دیگر افتی
البش بگذار ای گفتار ور نیست
به گوش این و آن چون گوهر افتی
چه خوش افتد مرا ای سر ترا هم
ز تیغ او چو بر خاک در افتی
ره مردم تو گل می سازی ای اشک
چرا در ره ز مردم برتر افتی
ز تشویش تو ای برقع ملولیم
خدایا زودتر وقتی برافتی
کمال از ریشه دل لختی دهی شرح
شب وصلی که پیش دلبر انتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نکو گفتی تو با من هر چه فگتی
ولیکن چون نماید چرخ زفتی
چو من درویشم از بهر نباتی
بدین درویش بیدل ده ز کوتی
ندانم شب به چشمش چون گذشتی
که روزش چون شفق در خون نشستی
عبارات وجود ماست شتی
مقام جمع ما بی ند و همتا
بدین بی رنگی و پستی و زشتی
چرا اندر ردیف ما نشستی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.