گنجور

 
کمال خجندی

مپوشان روی خود ای شوخ خود رای

تو چشمی چشم بر عشاق بگشای

ستم تا کی کتنی فرمانیم جور

کرم فرما دگر اینها مفرمای

از دست ما کجا بگریزد آن زلف

که طاوسیست چندین رشته بر پای

تو ماهی دیده و دل منزل تست

دلت هر جا فرود آید فرود آی

دل ویرانه مأوای تو کردیم

چو در مأوا نباشی وای ماوای

روم گفتی و سایم رخ بر آن در

اگر آسودگی خواهی میاسای

کمال آن استان کردی تمنا

بهشت عدن بادت مسکن و جای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

خداوندا چنین گفتست حاسد

که می‌باشد مرا جای دگر رای

به معبودی که مستغنی است ذاتش

ز خواب و خورد و فرزند و زن و جای

که گر تا ره به دهلیز تو دانم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مرا سیّ و دو خدمتکار بودند

همه یک خانه و یک روی و یک رای

و شاقانی چو مروارید خوشاب

سمن دیدار و خندان و شکر خای

همه سر تیز و سخت و چست و چالاک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه