گنجور

 
کمال خجندی

گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی

چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی

شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد

در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی

گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان

من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی

غیرت برم و باز کنم دیده خود را

از روی تو چون باز کنم دیده به روئی

در مجلس اهل نظر امروز زمستان

جز غمزه تو نیست دگر عربده جوئی

أی مست تو سلطانی و از لعل ترا

تاج گر بر سرت از باده نابست سبویی

بگذشت کمال از ارم و روضه فرودس

تا راه گذر بافت به خاک سر کوئی

 
 
 
انوری

ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی

از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی

بی‌موکب جاه تو فلک بیهده تازی

با حجت عدل تو ستم بیهده گویی

خاقانت نخوام که سزاوار خطابت

[...]

مجد همگر

گر با تو زبانی شودم هر سر موئی

وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی

از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم

وز ناله من در تو نگیرد سرموئی

در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز

[...]

سعدی

ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی

روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی

آخر سر مویی به ترحم نگر آن را

کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی

کم می‌نشود تشنگی دیده شوخم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
اوحدی

ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی

ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی

شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید

نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی

از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد

[...]

خواجوی کرمانی

ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی

شرطست که دست از من دیوانه بشوئی

بر روی نکو این همه آشفته نگردند

سرّیست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی

طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه