گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی
چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی
شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد
در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی
گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان
من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی
غیرت برم و باز کنم دیده خود را
از روی تو چون باز کنم دیده به روئی
در مجلس اهل نظر امروز زمستان
جز غمزه تو نیست دگر عربده جوئی
أی مست تو سلطانی و از لعل ترا
تاج گر بر سرت از باده نابست سبویی
بگذشت کمال از ارم و روضه فرودس
تا راه گذر بافت به خاک سر کوئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد. شاعر از عشق و شوقی که به معشوق دارد میگوید و از تاثیر بوی او بر خود یاد میکند. از پوست و زلف معشوقش که به او جان میدهد صحبت میکند و به خویشاوندی عشق و دلشکستگی نیز اشاره دارد. شاعر در میان مجلس اهل نظر، تنها به غمزه معشوق توجه دارد و میگوید که زیبایی و جذابیت او بر تمام چیزها تسلط دارد. در پایان، شاعر میگوید که زیبایی معشوق حتی از بهشت نیز فراتر رفته و به خاک عشقش تعلق دارد.
هوش مصنوعی: اگر باد بویی از تو به سمت خاک من بیاورد، مانند زلف تو، جانم از هر سو مویی دریافت خواهد کرد.
هوش مصنوعی: شیرین زمانی نوه من، دل فرهاد را به یادآورده و در چشمانم برای تو اشک ریختهام و به دنبال تو هستم.
هوش مصنوعی: دل ما به زلف تو همچون چوبی است که در بازی چوگان به کار میرود؛ آن زلف را میشکنم تا جذابیت بیشتری به تو بخشیده باشم. به خاطر تو، از سر این زلف میگذرم و میخواهم آن را بازسازی کنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و غیرتی که دارم، نمیتوانم نگاه خود را از چهره تو بردارم. هرگز نمیدانم چگونه میتوانم چشم بر آن زیبایی ببندم.
هوش مصنوعی: در gathering اهل فکر و هنر امروز، در فصل زمستان جز ناز و زیبایی تو، هیچ چیز دیگری برای توجه و شور و شوق وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای مست، تو اکنون حکمرانی و اگر بخواهی، میتوانی به جای تاجی از سنگ و طلا، از شراب ناب بر سرت بنهای.
هوش مصنوعی: از کمال و زیبایی بهشت و باغهای بهشت گذشتهایم، تا اینکه راهی برای عبور به خاک سرای خود پیدا کردیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی
از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی
بیموکب جاه تو فلک بیهده تازی
با حجت عدل تو ستم بیهده گویی
خاقانت نخوام که سزاوار خطابت
[...]
گر با تو زبانی شودم هر سر موئی
وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی
از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم
وز ناله من در تو نگیرد سرموئی
در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز
[...]
ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی
روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی
آخر سر مویی به ترحم نگر آن را
کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی
کم مینشود تشنگی دیده شوخم
[...]
ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی
ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی
شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید
نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی
از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد
[...]
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
شرطست که دست از من دیوانه بشوئی
بر روی نکو این همه آشفته نگردند
سرّیست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی
طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.