سالها گر بنویسم صفت مشتاقی
ماند از شوق تو صد ساله حکایت باقی
غایت ابرویش از دیده دلا حاضر باش
ترسمت بشکنی این شیشه که دور از طاقی
غمزهات هیچ فروداشت ز تیزی نکند
تا به آن زخمه نو در ره زدن عشاقی
ای خوش آن مجلس خالی شده از مدعیان
مانده از می قدری باقی و آن لب ساقی
عمر باقی به جز این نیست که در خلوت انس
دست در گردن بار افکنی و الباقی
خال بر گوشه ابروی تو بی مکری نیست
نبود گوشه نشین بی حیل و زراقی
همه نقش خط و خال است به دیوان کمال
لیس الأ رقم العشق علی اوراقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر به اهمیت و عمق این احساس اشاره میکند و میگوید سالهاست که از عشق سخن میگوید و هنوز هم حکایتهایش باقی مانده است. او به زیبایی ابرو و غمزۀ معشوقش اشاره میکند و نگران است که این زیبایی باعث درد و رنجش شود. شاعر به مجالس خوشی که خالی از مدعیان است اشاره میکند و به لذتهای عشق در خلوت میاندیشد. در نهایت، او تأکید میکند که تمام زیباییها و نشانههای عشق، در دیوان کمال ثبت شده و نشان میدهد که عشق چیزی فراتر از نوشتههاست.
هوش مصنوعی: اگر سالها دربارهی عشق و آرزوی تو بنویسم، همچنان از شوق تو داستانی ماندگار و جاودانه خواهد بود.
هوش مصنوعی: حضور ابروانش آنچنان چشمنواز است که میترسم دست به کار شوم و این دلشکستگی را که از دوری او دارم، بشکنم.
هوش مصنوعی: غمزههای تو هیچ کم از تیزی و برندگیشان ندارد و همچنان بر دل عاشقان ضربه میزند.
هوش مصنوعی: ای کاش آن مجلس را ببینیم که از مدعیان خالی شده و فقط مقداری از می باقی مانده و آن لبهای زیبای ساقی همچنان حاضر است.
هوش مصنوعی: زندگی ما فقط در این خلاصه میشود که در تنهایی، با عشق و صمیمیت به کسی نزدیک شویم و آنچه باقی میماند، همین لحظات خوب و صمیمی است.
هوش مصنوعی: نقطهای که در گوشه ابروی تو قرار دارد، نشانهای از فریبندگی و زیبایی توست و این زیبایی هیچگاه از بین نمیرود. هیچکس نمیتواند از زیبایی تو بدون به کار بردن ترفندها و حیلها لذت ببرد، زیرا تو همواره جذاب و دلربا هستی.
هوش مصنوعی: تمامی نقشهای خط و خال بر روی کمال، به این معناست که عشق فقط بر روی ورقها نوشته نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
سادَتی اِحْتَرقَ القَلْبُ مِنَ الاَشْواقِ
نشود دفتر درد دل مجروح تمام
لَوْ اَضافوا صُحُفَ الدَّهْرِ اِلی اَوْراقی
آرزوی دل خلقی تو به شیرین سخنی
[...]
نه چنان مست و خرابم ز دو چشم ساقی
که مرا با دگری هست خیالی باقی
مستی از هستی من جز سر مویی نگذاشت
وان قدر نیز نخواهم که بود ای ساقی
مست گشتیم و نخواهی تو که فانی گردیم
[...]
تشنهام تا به کی آخر بده آبی ساقی
فی حشای أضطرمتُ نایرة إلا شواق
عمر باقی بر صاحبنظران دانی چیست
آنچ از بادهٔ دوشینه بمانَد باقی
عنت الورق علی قلقلة الاقداح
[...]
بکن آن باده رنگین به ایاغم ساقی
که بود نشئه او تا به قیامت باقی
مستی می چو خمار آرد و هشیاری و رنج
مست شو مست ولی از لب و لعل ساقی
باده ی نوش که فانی کندت در ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.