|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و وضعیت عاشقان اشاره میکند. او میگوید که کسی که عشق را تجربه نکرده، از درد و حال عاشقان باخبر نیست. عشق، با تمام فتنهها و چالشهایش، جزء مذهب عاشقانه است و باید به آن پرداخت. همچنین بیان میکند که بیوفایی در روابط عادی است و عمر انسان وفا ندارد. در نهایت، گرچه ما به نیاز و عشق میپردازیم، شاید این نیاز نیز مورد قبول نیست. شعر بر اساس ایمان و صداقت در عشق تأکید دارد و از ریاکاری بیدلان بر حذر میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق نیست و به عشق دچار نشده، از وضعیت و صبر ما بیخبر است.
هوش مصنوعی: در عشق نمیتوان از مشکلات و دردسرها فرار کرد، زیرا این جزء طبیعت عشق ورزی است و برای عاشقان غیرقابل قبول است که از این چالشها بگذرند.
هوش مصنوعی: به این معنی است که یکی از نشانههای بی وفایی محبوبان این است که عمر انسانها دائمی نیست و وفاداری در ارتباطات به راحتی ممکن است تحت تاثیر گذر زمان قرار گیرد.
هوش مصنوعی: ما هستیم و نیاز داریم، هرچند که این نیاز هم ممکن است در سطحی قابل قبول باشد یا نباشد.
هوش مصنوعی: این فرد خیالی است که هیچ گاه در انجام کارهای خوب و عبادت، دلی دروغین ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرجا که بهدست عشق خوانیست
این قصه بر او نمک فشانیست
با عشق دلی که آشنا نیست
جامست ولی جهان نما نیست
دل آیینه ی خدا نمائیست
گر آنگه بغیر مبتلا نیست
رو، ز آینه رنگ غیر بزدای
[...]
می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
سر بر مکش از شراب کایام
از تیغ اجل به سر فشانیست
این دل که ز عشق می خورد خون
[...]
در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که این چنین روا نیست
ای دوست خیال مهر رویت
از دیده ی ما دمی جدا نیست
حال دل ریش با که گویم
[...]
هر دل که به عشق مبتلا نیست
هستش مشمر که گوئیا نیست
تا دُردی درد نوش کردیم
دل را به از این دگر دوا نیست
رندیم و مدام جام رندان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.