گنجور

 
خیالی بخارایی

هرکسی گوید که درد عشق را تدبیر چیست

ما سرِ تسلیم بنهادیم تا تقدیر چیست

ظاهراً با حلقهٔ زلف تو دارد نسبتی

ورنه مقصودِ دل دیوانه از زنجیر چیست

هر شب از آشفتگی زلف تو می بینم به خواب

یارب این خواب پریشان مرا تعبیر چیست

ای که هردم می کشی تیغی به قصد خون من

گر به قتل من تو خوشدل می‌شوی تقصیر چیست

پیر شد مسکین خیالی در غم هجران یار

وآن جوان هرگز نمی‌پرسد که حال پیر چیست