گنجور

 
خیالی بخارایی

گرچه ماه نو به شوخی بی نظیر عالم است

لیک در خوبی ز ابروی تو بسیاری کم است

گرنه دزد نقد قلب ماست زلف شب روَت

از چه معنی اینچنین آشفته حال و درهم است

گوشهٔ خاطر بپرداز ای دل از سودای جان

در حریم خاص جانان غیر چون نامحرم است

آه کز سودای چشمت حاصل عمر عزیز

می‌رود در عین خونخواری و آن هم یک دم است

ای دریغا نیست بنیاد بقا را محکمی

ورنه با جانان بنای عهد ما بس محکم است

ای خیالی کار عالم چون به کین جان ماست

جان اگر خواهی مباش ایمن که کار عالم است