تا دست دهد روی چو خورشید تو دیدن
بر ماست دعا گفتن و از صبح دمیدن
گل گوش همه بر سخن حسن تو دارد
بد نیست ز خوبان سخن خوب شنیدن
گفتی که مکش زلف مرا کآن سر فتنه ست
هر فتنه که آید ز تو خواهیم کشیدن
ز آن روی به سر می رود اندر طلبت اشک
کش آبله شد پای ز بسیار دویدن
ای اشک چو در دیده وطن کرد خیالش
می باید از این مرحله بر آب چکیدن
زنهار به جایی که رخ اوست خیالی
در ماه نبینی که نکو نیست دو دیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از یار بریدن بسزا وار گزیدن
مستم ز بنفشه بسمن برگ گزیدن
چون سیم کشیده شده مویم بجوانی
از راز نهان کردن و اندیشه کشیدن
از بسکه سخندانم هر گونه بگویم
[...]
جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
کز زلف بیاموختهای پرده دریدن
فریادرس او را که به دام تو درافتاد
یا نیست ترامذهب فریاد رسیدن
ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام
[...]
با روی تو کفر است به معنی نگریدن
یا باغ صفا را به یکی تره خریدن
با پر تو مرغان ضمیر دل ما را
در جنت فردوس حرام است پریدن
اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد
[...]
گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن
جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن
طاقت برسیدهست ز طوفانِ فراقم
فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن
بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست
[...]
امروز درین شهر هر آن دل که شود گم
در حلقه گیسوی تو باید طلبیدن
چون سرو ثبات قدمی گیر که رشته ست
چون بلبل ازین شاخ بدان شاخ پریدن
باید قدمی بر سر هستی زدن اوّل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.