از یار بریدن بسزا وار گزیدن
مستم ز بنفشه بسمن برگ گزیدن
چون سیم کشیده شده مویم بجوانی
از راز نهان کردن و اندیشه کشیدن
از بسکه سخندانم هر گونه بگویم
هستم گه و بیگاه بانگشت گزیدن
بسیار شدند انده و کم گشت نشاطم
ز اندیشه کم گفتن و بسیار شنیدن
اندیشه بسیار نهفتن بدل اندر
چون کوه کشیدن بود این صبر کشیدن
اندیشه بپوشیدن و بد مهر نمودن
تیمار خریدن بود و پرده دریدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای ناشی از عشق و جدایی میپردازد. شاعر از یار خود جدا شده و با یاد او دچار سردرگمی و اندوه است. او از زیبایی و جذابیت معشوق خود میگوید و اینکه چگونه عشقش او را مست کرده است. همچنین به سختیهای خود در تحمل این جدایی و تحمل اندوه اشاره میکند. شاعر به تفکر و سکوت در مسائل عاطفی اشاره میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که این اندرون پر از اندیشه و دلتنگی، شبیه به بار سنگینی است که بر دوش اوست.
هوش مصنوعی: از محبوب دل بریدن به اندازهای معقول است که من از خمار عشق، خود را از گل بنفشه میزنم و برگ میچینم.
هوش مصنوعی: موهای من مانند سیم کشیده شده است و در جوانی، از پنهان کردن رازها و اندیشهپردازی رنج میبرم.
هوش مصنوعی: من آنقدر شاعر ماهری هستم که هر زمانی بخواهم میتوانم خودم را معرفی کنم، اما گاهی اوقات هم دچار تردید میشوم و نمیدانم چگونه باید صحبت کنم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه من افزایش یافته و شادیام کاهش پیدا کرده است، زیرا کمتر صحبت میکنم و بیشتر گوش میدهم.
هوش مصنوعی: افکار و اندیشههای زیاد را در دل نگه داشتن شبیه به این است که بار سنگینی را مانند کوه بر دوش بکشیم. این نوع از صبر، دشوار و طاقتفرساست.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که در فکر پنهان کردن اندیشهها و نشان ندادن احساسات و محبتها بودم و به دنبال نشان دادن خود واقعیام بودم، حتی اگر نیاز به شکستن برخی از موانع و مرزها داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
کز زلف بیاموختهای پرده دریدن
فریادرس او را که به دام تو درافتاد
یا نیست ترامذهب فریاد رسیدن
ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام
[...]
با روی تو کفر است به معنی نگریدن
یا باغ صفا را به یکی تره خریدن
با پر تو مرغان ضمیر دل ما را
در جنت فردوس حرام است پریدن
اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد
[...]
گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن
جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن
طاقت برسیدهست ز طوفانِ فراقم
فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن
بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست
[...]
امروز درین شهر هر آن دل که شود گم
در حلقه گیسوی تو باید طلبیدن
چون سرو ثبات قدمی گیر که رشته ست
چون بلبل ازین شاخ بدان شاخ پریدن
باید قدمی بر سر هستی زدن اوّل
[...]
تا دست دهد روی چو خورشید تو دیدن
بر ماست دعا گفتن و از صبح دمیدن
گل گوش همه بر سخن حسن تو دارد
بد نیست ز خوبان سخن خوب شنیدن
گفتی که مکش زلف مرا کآن سر فتنه ست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.