گنجور

 
قطران تبریزی

از یار بریدن بسزا وار گزیدن

مستم ز بنفشه بسمن برگ گزیدن

چون سیم کشیده شده مویم بجوانی

از راز نهان کردن و اندیشه کشیدن

از بسکه سخندانم هر گونه بگویم

هستم گه و بیگاه بانگشت گزیدن

بسیار شدند انده و کم گشت نشاطم

ز اندیشه کم گفتن و بسیار شنیدن

اندیشه بسیار نهفتن بدل اندر

چون کوه کشیدن بود این صبر کشیدن

اندیشه بپوشیدن و بد مهر نمودن

تیمار خریدن بود و پرده دریدن

 
 
 
سنایی

جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن

کز زلف بیاموخته‌ای پرده دریدن

فریادرس او را که به دام تو درافتاد

یا نیست ترامذهب فریاد رسیدن

ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام

[...]

مولانا

با روی تو کفر است به معنی نگریدن

یا باغ صفا را به یکی تره خریدن

با پر تو مرغان ضمیر دل ما را

در جنت فردوس حرام است پریدن

اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن

جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن

طاقت برسیده‌ست ز طوفانِ فراقم

فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن

بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست

[...]

جلال عضد

امروز درین شهر هر آن دل که شود گم

در حلقه گیسوی تو باید طلبیدن

چون سرو ثبات قدمی گیر که رشته ست

چون بلبل ازین شاخ بدان شاخ پریدن

باید قدمی بر سر هستی زدن اوّل

[...]

خیالی بخارایی

تا دست دهد روی چو خورشید تو دیدن

بر ماست دعا گفتن و از صبح دمیدن

گل گوش همه بر سخن حسن تو دارد

بد نیست ز خوبان سخن خوب شنیدن

گفتی که مکش زلف مرا کآن سر فتنه ست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه