گنجور

 
مولانا

با روی تو کفر است به معنی نگریدن

یا باغ صفا را به یکی تره خریدن

با پر تو مرغان ضمیر دل ما را

در جنت فردوس حرام است پریدن

اندر فلک عشق هر آن مه که بتابد

آن ابر تو است ای مه و فرض است دریدن

دشتی که چراگاه شکاران تو باشد

شیران بنیارند در آن دست چریدن

هر عشق که از آتش حسن تو نخیزد

آن عشق حرام است و صلای فسریدن

در باطن من جان من از غیر تو ببرید

محسوس شنیدم من آواز بریدن

در خواب شود غافل از این دولت بیدار

از پوست چه شیره بودت در فشریدن

رنجور شقاوت چو بیفتاد به یاسین

لاحول بود چاره و انگشت گزیدن

جز عشق خداوندی شمس الحق تبریز

آن موی بصر باشد باید ستریدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۸۹۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

از یار بریدن بسزا وار گزیدن

مستم ز بنفشه بسمن برگ گزیدن

چون سیم کشیده شده مویم بجوانی

از راز نهان کردن و اندیشه کشیدن

از بسکه سخندانم هر گونه بگویم

[...]

سنایی

جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن

کز زلف بیاموخته‌ای پرده دریدن

فریادرس او را که به دام تو درافتاد

یا نیست ترامذهب فریاد رسیدن

ما صبر گزیدیم به دام تو که در دام

[...]

مولانا

ما دست تو را خواجه بخواهیم کشیدن

وز نیک و بدت پاک بخواهیم بریدن

هر چند شب غفلت و مستیت دراز است

ما بر همه چون صبح بخواهیم دمیدن

در پرده ناموس و دغل چند گریزی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

گر باز میسّر شودم رویِ تو دیدن

جان پیش کشم تا به کی از جور کشیدن

طاقت برسیده‌ست ز طوفانِ فراقم

فریاد ز من وز تو به فریاد رسیدن

بر من چه ملامت اگرم طاقتِ آن نیست

[...]

جلال عضد

امروز درین شهر هر آن دل که شود گم

در حلقه گیسوی تو باید طلبیدن

چون سرو ثبات قدمی گیر که رشته ست

چون بلبل ازین شاخ بدان شاخ پریدن

باید قدمی بر سر هستی زدن اوّل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه