هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع مرگ و از بین رفتن بدنش اشاره میکند. او میگوید که وقتی عمر او به پایان برسد و اعضای بدنش از هم جدا شوند، اگر از خاک او شرابی درست کنند و با آن زندگی ببخشند، این امر میتواند کمی از درد جدایی را تسکین دهد. به نوعی، شاعر به جاودانگی و تاثیرگذاری خود بر دیگران حتی پس از مرگ فکر میکند.
شهداد در ۴ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۰۹ نوشته:
روزی که نهالِ عمر من کنده شود عمر را به نهالی تشبیه کرده و مرگ را کنده شدن این نهال. یعنی روزی که مردم و از دنیا رفتم. و اجزام ز یکدگر پراکنده شود بعد از مرگ اجزای بدن آدم تجزیه می شود. و منظور دقیقا همین ایست. گر زان که صراحیی کُنند از گِل من، گر زان = اگر از آن صراحی = ظرف شیشه ای مخصوص شراب. اگر از گل وجود من ظرفی مخصوص شراب بسازند حالی که ز باده پُر کنی زنده شود. باده = شراب اگر ظرف ر ااز شراب پر کنی گویی که من زنده شده ام
آنگَه که نهالِ عُمرِ من کَنده شود واجزایِ مُرکّبم پراکنده شود
گر زانکه صُراحیی کنند از گِلِ من حالی که پُر از باده کنی زنده شود
- نهالِ عمر: عمر به نهالی تشبیه شده که شادابی و کوتاهی زندگی را تداعی می کند - اجزایِ مُرکّب: جسم انسان که از اندام های آمیخته و درهم تنیده تشکیل شده است - گر زانکه: همانا اگر از آن - صُراحی: ظرفِ بلوری یا سفالی با شکمی متوسط و گلوگاهی تَنگ و دراز که در آن شراب می ریزند و در میهمانی ها از آن برای ریختن مِی در پیاله، جام یا قدح استفاده می کنند. - حالی: همین که، به محض اینکه
برداشت آزاد: زندگیِ کوتاهِ ما همچون نهالی است که با مرگ به آسانی از بیخ کَنده می شود. با گذرِ زمان جسمِ ما تبدیل به گرد و غبار شده و پراکنده خواهد شد. در این دنیا, تنها به یک شرط امکانِ بازگشت و زندگیِ دوباره به ما داده خواهد شد و آن اینست که از خاکِ ما صراحیی بسازند و پُر از شراب کرده و در مهمانی ها برایِ شادمانیِ مردم استفاده کنند. در واقع، ریخته شدنِ شراب در صراحی همچون دمیده شدنِ دوباره روح در کالبدِ جسمانیِ ما است که اکنون به شکلِ صُراحی درآمده است! به بیانِ دیگر اگر بعد از مرگ، مردم از آثار و کارهایِ نیک ما بهره مند شده، دردی از آنها درمان شود و باعث خوشحالی و رفعِ گرفتاریِ آنها شود، مثلِ این خواهد بود که ما هرگز نمرده ایم و زنده هستیم. دقیقا همانندِ خود خیام، حافظ یا بزرگان دیگر که بخاطرِ آثارشان همیشه زنده اند.
زان پیشتر که عالَمِ فانی شود خراب ما را زِ جامِ باده یِ گلگون خراب کن
روزی که چرخ از گلِ ما کوزها کند زِنهار کاسه یِ سرِ ما پُر شراب کن
دیوان حافظ » غزل 396
- ساقی: کسی که توانِ ایجادِ شور و اشتیاق در دیگران را داشته که به فرا خورِ موقعیت و استعداد می تواند هر کدام از ما باشد - قَدَح: کاسه ای دونفره برای نوشیدن شراب - دُورِ فلک: گردشِ روزگار، گذرِ عمر - درنگ ندارد: معطّل ما نخواهد شد - باده یِ گلگون: شرابِ سرخرنگ، هر چیزی که باعث شور و مستی در وجود انسان شود - خراب کن: از خود بیخود کن، سرمست کن، شور و اشتیاق ایجاد کن - زِنهار: به هوش باش، فراموش نکن - صبح است ساقیا قدحی پُر شراب کن: دوباره یک روزِ دیگر به ما هدیه شده، ای کسی که توانایی خوشحال کردن دیگران را داری، برخیز و بارِ غم و اندوه را از دلِ دیگران بردار (دیگران می تواند همه یِ آفریده های خداوند از جمله انسان باشد! ) - دُورِ فلک درنگ ندارد شتاب کن: گردشِ روزگار برای هیچ کس باز نخواهد ایستاد، بنابراین هرچه زودتر دست به کار شو, معلوم نیست تا کِی زنده باشی - زان پیشتر که عالَمِ فانی شود خراب: پیش از آنکه این دنیایِ پست و ناپایدار از بین برود، یا پیش از آنکه دنیای ساخته شده توسط ذهن ما با آمدنِ ناگهانیِ مرگ نابود شود - ما را زِ جامِ باده یِ گلگون خراب کن: با شور و مستی که در درونِ ما ایجاد می کنی، ما را از خود بیخود کن - روزی که چرخ از گلِ ما کوزِها کند: زمانی که کالبدِ ما تبدیل به خاک شود و دستِ روزگار بخواهد که از خاکِ ما چندین کوزه بسازد! - زنهار کاسه یِ سرِ ما پُر شراب کن: مبادا که فراموش نکنی تا کوزه ایِ که از خاکِ سرِ ما ساخته می شود را پُر از شراب کنی که با این کار جانی دوباره خواهم یافت.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع مرگ و از بین رفتن بدنش اشاره میکند. او میگوید که وقتی عمر او به پایان برسد و اعضای بدنش از هم جدا شوند، اگر از خاک او شرابی درست کنند و با آن زندگی ببخشند، این امر میتواند کمی از درد جدایی را تسکین دهد. به نوعی، شاعر به جاودانگی و تاثیرگذاری خود بر دیگران حتی پس از مرگ فکر میکند.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که جوانی و زندگیام از بین برود و بدنم تکهتکه و متلاشی شود.
هوش مصنوعی: اگر از گل من تندیس نوشیدنی بسازند، وقتی که او را از شراب پر کنی، زنده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
چون جان تو در علم یقین زنده شود
تن در سر این کار ترا بنده شود
توفیق در این هردو چو گردید رفیق
می دان که دل از جهان ترا کنده شود
هر سر که به تیغ عشق افکنده شود
در مرتبه بر ملایکش خنده شود
بویی زمی وصال باید ورنِه
عاشق به دم صور کجا زنده شود
هرگونه زراه صدق گویند شود
مجموع بقول او پراگنده شود
هر لفظ که نیست جان معنی با او
دشوار دل مرده بدو زنده شود
گوید چونی خوشی و در خنده شود
چون باشد مردهٔ ای که او زنده شود
امروز پراکنده نخواهم گفتن
هرچند که راه او پراکنده شود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.