گنجور

 
خیام

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی بادهٔ گل‌رنگ نمی‌باید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رباعی شمارهٔ ۸ به خوانش احسان اسماعیلی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوسعید ابوالخیر

با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست

دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست

گفتا که چگونه باشد احوال کسی

کو را بمراد دیگری باید زیست

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از ابوسعید ابوالخیر
مسعود سعد سلمان

امروز به شهر حسن همنام تو نیست

عاشق همه زیر سایه بام تو نیست

ای دوست ندانی که دلارام تو کیست

ای عشق نه آگهی که در دام تو کیست

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
خیام

ابر آمد و زار بر سرِ سبزه گریست،

بی بادهٔ گُلرنگ نمی‌شاید زیست؛

این سبزه که امروز تماشاگه ماست،

تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست!

سنایی

چندان چشمم که در غم هجر گریست

هرگز گفتی گریستنت از پی چیست

من خود ز ستم هیچ نمی‌دانم گفت

کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست

وطواط

دشمن چو بدانست که : احوالم چیست

بر تلخی زندگانی من بگریست

بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟

در آرزوی مرگ همی باید زیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه