گنجور

 
خالد نقشبندی

گرچه اسباب طرب پیش من امشب نه کم است

شادیم بی گل روی تو همه درد و غم است

داب ارباب محبت نبود آسایش

لذت عاشق دل سوخته اندر الم است

به امید سر خود پای منه در ره عشق

که در این مرحله سر باختن اول قدم است

گردن شیشه می گیر و سفالینه جام

اگرت آرزوی تاج کی و جام جم است

جان من دولت جاوبد به دنیا مفروش

گر کنی نیک نظر حاصل آن یک دو دم است

گر زنی نوبت شاهی به جهان تا مانی

اولت درد سر و آخر کارت ندم است

زخم ناخورده ز خالد طمع شر مدار

سینه‌اش گر به مثل لوح و زبانش قلم است

 
sunny dark_mode