گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان

شمع شبستان دل گلبن بستان جان

گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام

صبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغان

مردم چشمم شبی تا بسحر پاس داشت

گرچه بر ایوان ماست هندوی شب پاسبان

ای مه آتش عذار آب چو آتش بیار

آتش رخ بر فروز و آتش ما را نشان

گر بگشائی نقاب شمع فلک گو متاب

ور بنوازی نوا مرغ سحر گو مخوان

خواجو اگر عاشقی حاجت گفتار نیست

گونه زردت بسست شرح غمت را بیان

گر بزبان آوری سوسن آزاده ئی

برخی آزاده ئی کو نبود ده زبان

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
شمارهٔ ۲۹۸ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان

قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین

مسعود سعد سلمان

ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان

دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران

بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی

چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان

خانه اندوه را زیر و زبر کن همی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

تا که بود آفتاب تا که بود آسمان

فرّخ بادت بهار خرّم بادت خزان

تا که بپاید سپهر تا که بماند جهان

هم به سعادت بپای هم به سلامت بمان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه