ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان
شمع شبستان دل گلبن بستان جان
گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام
صبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغان
مردم چشمم شبی تا بسحر پاس داشت
گرچه بر ایوان ماست هندوی شب پاسبان
ای مه آتش عذار آب چو آتش بیار
آتش رخ بر فروز و آتش ما را نشان
گر بگشائی بقاب شمع فلک گو متاب
ور بنوازی نوا مرغ سحرگو مخوان
خواجو اگر عاشقی حاجت گفتار نیست
گونه زردت بسست شرح غمت را بیان
گر بزبان آوری سوسن آزاده ئی
برخی آزاده ئی کو نبود ده زبان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عاشقانههای عاشقانه میپردازد. شاعر معشوقی را توصیف میکند که لبانش همچون یاقوت و چهرهاش همچون ماه است. او شب را به صبح و سرود پرندگان پیوند میزند و از شدت عشق و شوق به معشوق، لحظات را شبانهروز سپری میکند. شاعر به آتشین بودن عشق خود و زیبایی معشوق اشاره میکند و ابراز میدارد که در بیان احساساتش، نیازی به گفتن ندارد چرا که غم و شوق او خود به خوبی نمایان است. در نهایت، شاعر اشاره میکند که اگر معشوق بخواهد، عشق و احساسات را میتواند به آسانی ابراز کند، چرا که زیبایی و عشق نیازی به زبان ندارد.
هوش مصنوعی: ای زیبای یاقوتی، لبهای تو مثل ماه است و در دل شب به مانند شمعی میدرخشی. تو در باغ جان من مانند گلی در بستانی هستی، اما دل من از محبت تو بینصیب است.
هوش مصنوعی: گاهی صبح زود است و لحظهی پرشور شب، در حالی که صبح دوم در حال طلوع است و پرندهی سحر در حال سر و صدا است.
هوش مصنوعی: مردم چشمم، تا صبح شبی را بیدار ماندم، هرچند که او فقط نگهبان شب است و در ایوان ما حضور دارد.
هوش مصنوعی: ای ماه، مانند آتش زنده و سرخ، چهرهات را بر افروزی و آتش وجود ما را روشن کن.
هوش مصنوعی: اگر نور شمع آسمان را فراخ کنی و درخشندگی آن را با دیده ببینی، آرامش را از دست نده. اگر هم صدای مرغ سحر را شنیدی، بهتر است که آرام بمانی و نجوایی نکن.
هوش مصنوعی: اگر خواجو عاشق باشد، نیازی به توضیح خواستههایش نیست؛ چون رنگ پریدهات خود نشاندهنده درد و غمت است.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی به زبان بیاوری، سوسن آزاد و بیقید و شرطی هستی؛ اما بعضی آزادند، اما در واقع ده زبان دارند و نشان از آزادیشان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم
سر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان
ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان
دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران
بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی
چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان
خانه اندوه را زیر و زبر کن همی
[...]
تا که بود آفتاب تا که بود آسمان
فرّخ بادت بهار خرّم بادت خزان
تا که بپاید سپهر تا که بماند جهان
هم به سعادت بپای هم به سلامت بمان
ای شده اشکال شعر از دل و طبعت بیان
ساخته از عقل و فضل بر تن و جان قهرمان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.