گنجور

 
خواجوی کرمانی

اشارت کرده بودی تا بیایم

بگو چون بی سر و بی پا بیایم

من شوریده دل را از ضعیفی

ندانی باز اگر فردا بیابم

گرم رانی بگو تا بازگردم

وگر خوانی بفرما تا بیایم

بهر منزل که فرمائی بدیده

چه جابلقا چه جابلسا بیابم

اگر برفست و گر باران نترسم

اگر با دست و گر سرما بیایم

اگر خواهی که با تن ها نباشم

نه با تن ها من تنها بیابم

وگر گوئی بیا تا قعر دریا

ز بهر لؤلؤ لالا بیایم

بدان جائی که گوهر می توان یافت

اگر کوهست و گر دریا بیایم

ایا کوی تو منزلگاه خواجو

چه فرمائی نیایم یا بیایم