اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم
تحفه ی جان جهان جان و جهان آوردیم
چون نمی شد ز در کعبه گشادی ما را
رخت خلوت بخرابات مغان آوردیم
شمع جانرا ز قدح در لمعان افکندیم
مرغ دل را ز فرح در طیران آوردیم
جام را از جگر سوخته دلخون کردیم
شمع را از شرر سینه بجان آوردیم
ورق نسخه ی رویت بگلستان بردیم
باز مرغان چمن را بفغان آوردیم
شمه ئی از رخ و بالای بلندت گفتیم
آب با روی گل و سرو روان آوردیم
چون قلم پیش همه خلق سیه روی شدیم
بسکه وصف خط سبزت بزبان آوریم
هیچ زر در همیان نیست بدین سکه که ما
از رخ زرد بسوی همدان آوردیم
پیش خواجو که نشانش ز عدم می دادند
از دهانت سر موئی بنشان آوردیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی از ارتباط عمیق با عالم معنا و عشق اشاره دارد. شاعر بیان میکند که برای اهل دل، حقیقت و زیباییهای روحانی را به ارمغان آورده است. او از تجربههای معنوی خود در کعبه و خرابات مغان صحبت میکند و دل را با چهره و صفات محبوب روانی میسازد. شاعر با استفاده از نمادهایی مانند شمع و باغ، عشق و زیبایی را توصیف میکند و نشان میدهد که چگونه این احساسات عمیق و معنوی روح را به پرواز در میآورد. در نهایت، او از وصف زیبایی محبوبش میگوید و به اهمیت و ارزش آن در زندگیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ما به رهروان عشق و دل آگاه خبرهایی از دنیای روح و جان آوردیم و هدایایی از بهترینها، یعنی جان و جهان، به آنها تقدیم کردیم.
هوش مصنوعی: از آنجا که درهای کعبه بر ما گشوده نشد، با خود لباس تنهایی و راز و نیاز را به میخانه مغان آوردیم.
هوش مصنوعی: آتش وجودمان را در پرتو نوشیدنی شاداب کردیم و پرنده دل را از شوق به پرواز درآوردیم.
هوش مصنوعی: ما با دل شکسته و جگر سوخته، جامی پر از درد و اندوه ساختهایم و از شعلههای سینه خود روشنی شمعی به وجود آوردهایم.
هوش مصنوعی: ما نسخهای از زیباییهای تو را مثل یک گلستان به همراه داریم و دوباره پرندگان چمن را به آواز درآوردیم.
هوش مصنوعی: ما تنها اندکی از زیبایی و قامت بلند تو را توصیف کردیم و برای وصفش مانند آبی که بر روی گل و سرو جاری است، الهام گرفتیم.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و توصیف زیبای خطت، ما در برابر دیگران به سیاهی و زشتی گراییدیم.
هوش مصنوعی: هیچ پولی در کیسه نیست، تنها این سکه به ارزش زردی که از چهره ما به سوی همدان آوردیم، اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: ما در برابر خواجو، که از عدم و نیستی چیزی به ما نشان میداد، با دقت و ظرافت توانستیم از دهان تو به اندازه سر مویی نشان بدهیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی تو چون تخته سیمین و نبشته
دو صاد و دو جیم از تبتی مشک در آن سیم
بر صاد فتادست مگر نقطه جیمت
با نقطه شده صادت و بی نقطه شده جیم
مستیم و خرابیم و گرفتار فلانیم
سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم
ایمان به جز از کفر سر زلف نداریم
جز معرفت عشق دگر علم ندانیم
ما پیر خرابات جهانیم و لیکن
[...]
گاهی که کشی تیغ نهم گردن تسلیم
هر بی سر و پا را نکشی زین بودم بیم
بر اهل دل آموختن حرف غمت را
شد سینه ناخن زده ام تخته تعلیم
مستخرج احکام شهیدان فراقت
[...]
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار رباییم
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار رباییم
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
[...]
آشفته دل خویش درین دار فنائیم
بنمائی رخ خویش که مشتاق لقائیم
کس نیست چو ما بیدل در هجر تو ای یار
مغموم درین عالم بافقر و فنائیم
با ما ستم و ظلم مکن جور و جفا را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.