اهل دل را خبر از عالم جان آوردیم
تحفه ی جان جهان جان و جهان آوردیم
چون نمی شد ز در کعبه گشادی ما را
رخت خلوت بخرابات مغان آوردیم
شمع جانرا ز قدح در لمعان افکندیم
مرغ دل را ز فرح در طیران آوردیم
جام را از جگر سوخته دلخون کردیم
شمع را از شرر سینه بجان آوردیم
ورق نسخه ی رویت بگلستان بردیم
باز مرغان چمن را بفغان آوردیم
شمه ئی از رخ و بالای بلندت گفتیم
آب با روی گل و سرو روان آوردیم
چون قلم پیش همه خلق سیه روی شدیم
بسکه وصف خط سبزت بزبان آوریم
هیچ زر در همیان نیست بدین سکه که ما
از رخ زرد بسوی همدان آوردیم
پیش خواجو که نشانش ز عدم می دادند
از دهانت سر موئی بنشان آوردیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی تو چون تخته سیمین و نبشته
دو صاد و دو جیم از تبتی مشک در آن سیم
بر صاد فتادست مگر نقطه جیمت
با نقطه شده صادت و بی نقطه شده جیم
مستیم و خرابیم و گرفتار فلانیم
سر حلقهٔ رندان خرابات جهانیم
ایمان به جز از کفر سر زلف نداریم
جز معرفت عشق دگر علم ندانیم
ما پیر خرابات جهانیم و لیکن
[...]
گاهی که کشی تیغ نهم گردن تسلیم
هر بی سر و پا را نکشی زین بودم بیم
بر اهل دل آموختن حرف غمت را
شد سینه ناخن زده ام تخته تعلیم
مستخرج احکام شهیدان فراقت
[...]
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار رباییم
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
گه موج شرابیم و گهی تار رباییم
دلبسته سازیم و اسیر می نابیم
[...]
آشفته دل خویش درین دار فنائیم
بنمائی رخ خویش که مشتاق لقائیم
کس نیست چو ما بیدل در هجر تو ای یار
مغموم درین عالم بافقر و فنائیم
با ما ستم و ظلم مکن جور و جفا را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.